🔅 در سرزمین زمان. 🖋 رضا

🔅 در سرزمینِ زمان
🖋 رضا #بابایی

📍 «‌پارادایم ‌شيفت» یا تحول انگاره که توماس کوهن در علوم دقیقه می‌دید، در علوم اجتماعی و معرفت دینی نیز جاری است؛ یعنی معرفت دینی گاه چنان تغییر می‌کند که تعبیری بهتر از جابه‌جایی پارادایم(Paradigm Shift) برای آن نمی‌توان یافت. آنچه امروز معرفت دینی و سلوک دیندارانه به شمار می‌آید، دیروز جایی در اذهان نداشته و کسی به آن نمی‌اندیشیده است. اگر امروز از ما بپرسند که دین چیست و چه کارکردهایی دارد، پاسخ‌هایی می‌دهیم که برای گذشتگان و نیز آیندگان، غریب و بلکه عجیب است. بسیاری از دینداران می‌پندارند که آنچه امروز به آن عقیده دارند و بر پایۀ آن سلوک می‌کنند، میراث گذشتگان است؛ اما به‌واقع بخشی مهم از آن برساختۀ زمان است. ساختار چندمفهومی کلمات و قرائت‌پذیری باورهای دینی، یکی از ده‌ها یاریگر جابه‌جایی پارادایم(Paradigm Shift) در معرفت دینی است.
باورهای بسیاری را می‌توان نام برد که بر خلاف تصور رایج، ویژۀ زمانۀ ما است و سابقه‌ای بیش از صد یا حتی پنجاه سال ندارند؛ اگرچه امروز در شمار بدیهی‌ترین و ریشه‌دارترین باورهای دینی به نظر می‌آیند و مردم گمان می‌کنند که گذشتگان نیز بیش‌وکم همین‌گونه می‌اندیشیدند. من در اینجا به نمونه‌ای اشاره می‌کنم؛ اگرچه نمونه‌هایی بهتر و گویاتر از این هم وجود دارد.
در زمان ما اگر کسی بگوید که باید به امام حسین(ع) اقتدا و تأسی کرد و همچون ایشان به مصاف حکومت‌های جور رفت، سخنی آشنا، بدیهی، پذیرفته و موافق با همۀ قرائت‌های دینی گفته است. این انگاره چندان مقبول و مطلوب است که به نظر آموزه‌ای کهن و تاریخی می‌آید، نه باوری جدید و نونهال. اما همین سخن روشن و بدیهی، در گذشته‌هایی نه چندان دور، در فرهنگ دینی زبانزد و باور عمومی نبود. اکنون برای ما دشوار است که باور کنیم تا پیش از مشروطه، اقتدا به امام حسین(ع) و تکرار عاشورا، در شمار غریب‌ترین مفاهیم بود و پارادایم الگوگیری، سپس جایگزین آن شد. این پارایم شیفت را در عنوان کتاب‌هایی که دربارۀ امام حسین می‌نوشتند، می‌توان دید و نیز در نسخه‌های تعزیه و حتی در نص عبارات علمای بزرگ دین در روزگاران گذشته. مرحوم علامه محمدباقر مجلسی می‌نویسد: «حکمت شهادت امام حسین، از فروع قضا و قدر است و نهی از تفکر در این مسئله در احادیث بسیار وارد شده است.»(مجموعۀ رسائل اعتقادی، ص203) وی تفکر(نظریه‌پردازی) را در عاشورا از منکرات می‌داند، چه رسد به الگوگیری از آن. همو می‌گوید: «هر یک از ائمۀ معصومین(ع) مأمور به امری خاص بودند و سزاوار نیست قیاس احکام متعلق به ایشان با احکام ما.» (بحار الانوار، ج45، ص296). شیخ حسن نجفی می‌نویسد: «برای امام حسین(ع) تکلیفی خاص بود.»(جواهر الکلام، ج21، ص296). در باور مرحوم محمدحسین کاشف الغطاء، از مراجع مبارز و نواندیش عراق، «عاشورا با هیچ قانون و قاعدۀ آسمانی یا زمینی سازگار نیست.»(جنة المأوی، ص192) و «جهاد امام حسین از باب جهاد خاص برای امام بود، نه جهادی عمومی که بر عهدۀ عموم اهل اسلام است.»(همان، ص189). محمدتقی سپهر(متوفای 1259ش) می‌گوید: «نمی‌دانیم چرا امام حسین قصد شهادت کرد. تکلیف امام بیرون [از] تکالیف خاص و عام است.» (ناسخ التواریخ، ج1، ص266). و آیت الله میرزا ابوالفضل زاهدی(م 1357) صریح‌تر از دیگران می‌نویسد: «[عاشورا] تکلیف شخصی بود و نباید سخن از الگوگیری کرد.»(مقصد الحسین، ص9). در همین دورۀ معاصر، عالمانی که از گفتمان سنت بیرون نیامده‌اند و تعلق خاطرشان به گذشته بیش از زمان حال است، همین سخنان را می‌گویند. آیت الله محمدتقی بهجت می‌گوید: «حضرت سیدالشهداء به بیعت با یزید به نحوی راضی شد...»(در محضر حضرت آیت الله بهجت، ج3، ص74) اما «شمر نگذاشت ابن زیاد ملعون با امام حسین(ع) کنار بیاید و صلح کند. مگر برادرش، امام حسن مجتبی(ع) صلح نکرد؟ این حضرت هم صلح می‌خواست.»(همان، ص156) کدام عالم دینی را در دورۀ معاصر می‌شناسید که بگوید: قصد امام حسین(ع) بیعت با یزید بود، اما شمر مانع شد؟
اینکه کدام پارادایم، اصالت و فایدۀ بیشتری دارد، سخنی دیگر است. در اینجا ارزش‌داوری نمی‌کنم؛ سخن بر سر این واقعیت است که برخی یا بسیاری از آنچه امروز ذهن و ضمیر ما را به خود مشغول کرده‌اند، عمری بیش از صد سال ندارند و پس از این نیز جای خود را به وضعیتی دیگر می‌دهند و فراموش می‌شوند. اگر در چند دهۀ گذشته، از چهرۀ انقلابی اسلام رونمایی شده است، شاید در دهه‌های آینده، چهرۀ معنوی و اخلاقی اسلام در چشم‌ها بنشیند، و قرائت‌های دیگر یک‌سره به حاشیه بروند؛ زیرا هیچ آیین و فرهنگ و گفتمانی نمی‌تواند در بیرون از زمینِ زمان، بازی کند.
(ارجاعات برگرفته از مقالات محمد اسفندیاری در حوزۀ عاشوراپژوهی است)

#جامعه
#پارادایم

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxbY7Ab5PtgsmQ