بت جدید ‌فکری ایران. روشن فکری بنا به ماهیت اش قاعدتا باید بت شکنی کند

بت جدید #روشن‌فکری ایران
@Atu_Sociology

روشن فکری بنا به ماهیت اش قاعدتاً باید بت شکنی کند. با این حال، روشن فکران خود می توانند موقتاً به بت زمانه بدل شوند. #یوسف‌اباذری بی تردید یکی از بت های روشن فکری در زمانه ی ما است. حتماً دیدید که او در سخن رانی ای در باب مرگ یک خواننده ی جوان آشکارا ناسزا گفت و چه قدر مورد توجه قرار گرفت. این استقبال از ناسزاگویی روشن فکر بی شک نشانه ای از بت شده گی است. بت های روشن فکری حتا اگر آروغ بزنند و فحش بدهند و ناسزا بگویند، سخن شان مثل کاغذ زرین خریدار دارد. باری، در روشن فکری ایران بت جدیدی ساخته شده است. این بت جدید که دوست دارد "یکی از خواص علما" دانسته شود زیرا حریفان را یک سره "عوام علما" یا "اهل #ایده‌ئولوژی" می نامد، کسی نیست جز #سیدجوادطباطبائی . از آن جایی که من معلم هستم و یکی از وظایف ام این است که بزرگان اندیشه را به دانش جویان ام معرفی کنم و این جا نیز مجال خوبی برای این کار است، مدّتی به معرّفی این بت جدید اندیشه در ایران خواهم پرداخت. برای من که نقد نظریه ها و متون درس می دهم، پرداختن به این امور نوعی ورزش فکری است. وانگهی، بسیار اسف ناک خواهد بود که ما "یکی از خواص علما"ی عصرمان را نشناسیم. پس من از راه کوشش برای معرفی او، خود نیز بیش تر او را خواهم شناخت و از این طریق در خواهم یافت که آیا سیدجواد طباطبایی "یکی از خواص علما"ی عصر هست یا خیر. موضوع بعدی ای که در مورد ایشان منتشر خواهم کرد، تفسیر او از آرا و تفکّر ابن خلدون است. طباطبایی در "ابن خلدون و علوم اجتماعی" (1390) از "امتناع علوم اجتماعی" سخن گفته است و آن چه بسیاری از جامعه شناسان ایرانی عرضه کرده اند را "ایده ئولوژی های جامعه شناسانه" نامیده است. حقیقتی در این مفهوم نهفته است که باید در جای خود بدان پرداخت. آن چه طباطبایی "ایده ئولوژی های جامعه شناسانه" نام نهاده است در واقع کلی گویی ها و خام اندیشی هایی از آن سنخ است که در توصیف آن می توان اجمالاً گفت که برخی از اهل نظر و قلم ایرانی در تفسیر متون، شرایط، و روی دادهای کهن از مفاهیم جدید علوم انسانی بهره گرفته اند و ملغمه ای ناهم ساز از اندیشه آفریده اند. در هر حال، چنین بحثی به طباطبایی مجال این را داده است که به بسیاری از جامعه شناسان ایرانی بتازد و این کار را با خشونت لفظی شدیدی به انجام رسانده است. دست کم تعداد قابل توجهی از آن ها را مجروح ساخته است که أن شاء الله خودشان فکری به حال جراحات شان خواهند کرد! طباطبایی در این کتاب علی شریعتی را "ارباب ایدئولوژی های جامعه شناسانه" خوانده است؛ غلامعباس توسلی را افتاده در "دام توهم" یافته است؛ اثر حسین ابوالحسن تنهایی را "التقاطی سخت بی بنیاد میان فلسفۀ مدنی فارابی و جامعه شناسی هضم نشده" دانسته است که "در طبلۀ هیچ عطاری نمی توان یافت"؛ احسان نراقی را از "نمایندگان ایدئولوژی های جامعه شناسانه" شناسانده است؛ اثر حمید عنایت را به طور کلی فاقد بنیان نظری" دانسته است، و برخی از سخنان داریوش شایگان را "یکسره نادرست" خوانده است و نیز بر آن است که وی "اساس تمدن غربی را مورد غفلت قرار داده" است و خیلی دیگر را نیز به کرشمه های قلم اش مجروح ساخته و بسیاری را از دسته ی اربابان معرفت طرد کرده و در درون دسته ی اربابان "ایدئولوژی های جامعه شناسانه" جای داده است. او کثیری از اهل نظر ایرانی را در تفسیر خود از مقدّمه ی ابن خلدون "دچار توهم" معرفی کرده است. من کاری به درستی یا نادرستی این داوری های او راجع به اهل نظر و قلم ندارم بل که فقط می خواهم در متن بعدی نشان دهم که وضع خود طباطبایی در شناخت و تفسیر آرای ابن خلدون چه گونه است. آیا تفسیر او از آرای ابن خلدون تفسیری معتبر و عاری از "توهم" است یا نه؟ می بایست تا انتشار مطالب بعدی در باب این بت جدید روشن فکری در ایران حوصله نمایید. البته پیش از این درباره ی نظر وی در باب شیخ فضل الله نوری نوشته ام. امید دارم از نوشته های مکرر من درباره ی این مورد از "خواص علما" خسته نشوید؛ زیرا نمی شود که ما "یکی از خواص علما"ی مان را نشناسیم و بی شناخت ایشان از دنیا برویم!

✍حسن #محدثی گیلوایی
24 دی 1395
#جامعه_شناسی

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw