✅درباب شیطان و غذا. ✍️ محمدمهدی اردبیلی

✅دربابِ شیطان و غذا
✍️ محمدمهدی اردبیلی

به نظر می‌رسد انسانِ امروز ارتباطی دوگانه، از نوع مهراکین، با غذا دارد، از یک سو «نمی‌تواند» نخورد و از سوی دیگر «می‌خواهد» نخورد. ریشۀ این رابطۀ مهراکین کجاست؟ این نسبتِ تازۀ ما با «خوردن»، و احساسِ فعلیِ دوگانۀ ناشی از آن، جانشینِ کدام نیروها در سنتِ تاریخی ما شده است؟
تجربۀ عذاب وجدان پس از صَرفِ بیش از حد غذا در یک مهمانی، که بسیار رایج است، یادآورِ عذاب وجدان ناشی از ارتکاب به گناهان، به ویژه گناهان شهوانی است. در گفتمان دینی، تنها بدیلِ ارتکاب گناه، تقوا یا مجرای مشروع ارضای میل است. همین امر عیناً در تغذیه نیز تکرار شده است. تلاش برای تقوا و کنترل میل (نخوردن) و مجرای مشروع ارضای میل (خوردن غذاهای کم‌نمک، کم‌شکر، کم‌کالری، کم‌چربی و در یک کلام غذاهای بی‌مزه) از یک سو، و شکست خوردن در این کنترل از سوی دیگر، بر کل حیات روزانۀ ما سایه افکنده است و ما را به موجوداتی بدل کرده است که در نوسانی میان میل (به خوردن) و ملال (عذاب وجدان بعد از سیر شدن)، میان تقوا و گناه، میان سرخوشی و سرخوردگی و نهایتاً میان خیر و شر به سر می‌بریم.
نکتۀ اصلی اما این است که در حقیقت، عذاب وجدان مدرن بازتولیدکنندۀ همان عذاب وجدان کهن است. شکستن یا تخطی از رژیم غذایی، جایگزین شکستنِ توبه شده است، گویی ما با نوع نوینی از «الهیاتِ تغذیه» مواجهیم. در این میان، حتی شیک‌ترین و کراوات‌زده‌ترین روانشناسان و کارشناسان نیز به نحوی از کنترل وسوسۀ پرخوری صحبت می‌کنند که هیچ فرقی با پندواندرزهای اساتید اخلاق یا واعظان در کنترل و سرکوب وسوسه‌های شیطانی ندارد.
روشن است که هدف این یادداشت، انتقاد از «سلامتِ تغذیه» یا «کم خوری» نیست؛ بلکه اتفاقاً یادداشت حاضر در صدد است تا نشان دهد که هدف اصلیِ تبلیغاتِ موجود به سود «رژیم‌های غذایی»، نه سلامتی است و نه کم‌خوری؛ دقیقا به این دلیل ساده که نتیجۀ عملیِ کل این فرآیند در سال‌های اخیر، نه تنها به سالم‌تر شدن یا لاغرتر شدنِ جامعه منجر نشده است، بلکه اتفاقا به رشد چندصددرصدی «فست فودها» و سایر نهادهای مشابه انجامیده است. چرخۀ «گناه و عذاب وجدان»، هم گناه را تشدید می‌کند وهم عذاب وجدان را و در نتیجه، هم به افزایش «فست فودها» می‌انجامد و هم به افزایش «نهادهای لاغری». پیروز میدان اما، نظام اقتصادی-فرهنگی‌ای است که احتمالاً روی هر دو طرف دعوا، سرمایه گذاری کرده است (به بیانی ساده، مثلاً موسسه‌ای خیالی را فرض کنید که هم یک فروشگاه فست فود و هم موسسه‌ای برای توصیۀ رژیم‌های غذایی را اداره می‌کند، و مشتریانش نیز در چرخه‌ای بی‌پایان، از یکی به دیگری پناه می‌برند؛ حال، تنها واقعیتی که در میان این چرخه‌ها، روند خطی پیشرونده دارد موجودی حساب بانکی این موسسه است. حال برای فهم ابعاد مسئله، این موسسۀ خیالی را به سطح نظام سرمایه‌داری جهانی تعمیم دهید). پس نتیجۀ این فرآیند، نه سالم‌تر شدن جامعه، بلکه برعکس، صرفاً رواج بیماری روانیِ جمعی‌ای است که با دچار شدن به نوعی وسواسِ ذهنیِ بسیار وخیم، مسئلۀ کاذبِ «خوردن یا نخوردن» را به یکی از مهمترین دغدغه‌های خود بدل کرده است تا به کمک آن، مسائل اصلیِ پیشِ روی نارضایتی و شکست‌های جامعه را مخفی سازد و جامعه را از دست زدن به کنش‌های انتقادیِ رهایی‌بخش بازدارد.

🔰از کانال درنگ‌های #فلسفی
#فلسفه

🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw