⭕️آثار فروپاشی اخلاق در جامعه!.. بعضا جلوی چشم صاحب بار و علیرغم خواهش و التماس او

⭕️آثار فروپاشی اخلاق در جامعه !

تا حالا چقدر ویدئو و عکس دیدیم که یه تریلی چپ کرده یا وانتی تصادف کرده و مردم ریختند و بارش غارت کردند.
بعضا جلوی چشم صاحب بار و علیرغم خواهش و التماس او.
دزدی تو روز روشن، جلوی اون همه دوربین موبایل یعنی فروپاشی کامل اخلاق در جامعه...

سال ۱۹۵۲ میلادی، شصت و شش سال پیش.
هواپیمایی از تهران به مقصد شیراز، دچار نقص فنی میشود و نزدیک شیراز در بین چند روستا و چادر عشایر سقوط میکند.
به جز دوتن از مسافران متاسفانه همه کشته میشوند.
اما مسئله بار هواپیما بوده.
چند چمدان پر از دلار و تومان و سکه طلا، متعلق به آقای عدل، سرمایه دار شیرازی که داشته سرمایه اش را به شیراز منتقل میکرده.
مردم از روستاها و چادرهای عشایری به صحنه می آیند ،آتش راخاموش میکنند دو نفر زنده را سر و سامان میدهند.
مردم روستایی و عشایر تا جریان چمدانها را از عدل میشنوند شروع به گشتن میکنند.

نقطه برخورد شیب دار بوده و هواپیما بعداز اولین برخورد هم دو تکه شده و قسمت بار خودش هم تکه شده و اسباب و اثاثیه به هر نقطه ای افتاده است...
بعداز ساعتها تلاش مردم هر چه پیدا کرده بودند را آوردن و یکجا جمع کردند.

چند روز بعد پلیس تمام پول ها و طلاهای موجود را به دفتر عدل می آورند.
این کار بزرگ روستاییان و عشایر که خود در اوج فقر و بدبختی بودند و آن همه طلا و پول را جمع کرده و تحویل داده بودند چنان تعجب آمیز بود که تمام خبرنگاران، حتی نمایندگان روز نامه های خارجی در ایران را هم به دفتر عدل کشانده بود.
جناب عدل که اشتیاق روز نامه نگاران برای سفر به منطقه را میبیند و خودش هم میخواهد برای تشکر به آنجا برود، ترتیب سفر همه را فراهم میکند.
مقدار زیادی طلا برای دختران و زنان، پول برای مردان و اسباب بازی و عروسک هم برای بچه هایشان میبرد.
خبرنگاری نوشته که عدل داشت هدایایش را توزیع میکرد و ما هم با مردم صحبت میکردیم و آنها از حرام و حلال می‌گفتند و اینکه مال مردم را نباید خورد چه شخصی باشد چه دولتی و.... که همهمه ای از طرف دیگر روستا بلند شد.

چوپانی چند بسته دلار در دست به سمت ما می آمد و خدارا شکر میکرد که صاحب مال اینجاست تا پولش را پس بدهم
میگفت دیروز یکی از بزغاله هام از سر بازیگوشی در تنگه ای گیر افتاده بود.
رفتم بیرونش بیارم که یه بسته پول خارجی دیدم خوب گشتم چندتای دیگه هم پیدا کردم.

منتهی شب باید میموندم، صبح که شد گفتم گله را نزدیک ده میبرم و پولها را به کسی میدهم تا یه جوری به صاحبش برگرداند. میگه همه ما چه خارجی و داخلی به سر و وضع چوپان نگاه میکردیم و بسته های دلار و اشک میریختیم.

یه آمریکایی همینجور که گریه میکرد میگفت همه اون ثروتی که تو شیراز دیدیم که هیچ، همین چند بسته اسکناس میتونه همه این مردم رو ثروتمند کُنه.

آخه چرا؟
چی باعث میشه به این راحتی میلیونها دلار ثروت بدون ذره ای خدشه، به صاحبش برگرده؟
همه دنیا گشتم، محاله جای دیگری به جز ایران چنین چیزی را دید.....

این سؤالی است که امروز ما باید از خودمون بپرسیم: چه اتفاقی افتاده است که‌ بعضی از مردم‌ ما (هرچند اندک) در جامعه مرتکب چنین رفتارهایی می شوند؟

چوپانی که به نوشته خبرنگار، مدتها توی کوه بود و تمام بدنش و لباسهایش چرک شده، ثانیه ای هم به هزاران دلار فکر بد نمیکند.

اما واقعا چرا؟
چه اتفاقی افتاده که متاسفانه یکسری افراد سوار بر ماشینهای حداقل بالای چهل پنجاه میلیون، با لباسهای مرتب و گوشی های میلیونی و زندگی در خانه هایی که حداقل پنجاه میلیون می ارزد و درآمد ماهیانه حداقل دو سه میلیون، به چند دانه پرتقال رحم نمیکند.
صاحب بار تو سر خودش میزند و جماعت با قهقهه مستانه پرتقالها را جمع میکنند.
هر کدام اگر دو کیلو هم جمع کند، ته تهش میشه ده هزار تومن...

کانال ایده های سرمایه گذاری و تجارت؛
T.me/GECONOMY