ماکیاولی و نظریه‌ی جنگ. به مناسبت سالروز تولد نیکولو ماکیاولی

ماکیاولی و نظریه ی جنگ
به مناسبت سالروز تولد نیکولو ماکیاولی
🔷نیکولو ماکیاولی، از جمله استراتژیست های برجسته مکتب قاره ای یا بری میباشند. این مکتب به جنگ زمینی بین ارتشها مربوط بوده و به لحاظ تاریخی ابزار اصلی استراتژی ژئوپلتیکی نظامی بوده است.
مشخصه اصلی محیط سیاسی – استراتژیک قبل از ماکیاولی عبارت بود از جنگهای شخصی پادشاهان، و شاهزادگان،ارتشهای موقت خصوصی، سربازانی که تعلیمات اندکی فرا گرفته بودند و اغلب مزدور بودند، دلاوری های فردی ، جنگهای مذهبی ،محاصره های بی پایان و پیکارهای بی نتیجه. از یاد نبریم که ماکیاولی در دورانی قلم میزد که حق را قدرت تعیین مینمود ،دورانی که بهره گرفتن از زور برای گسترش قلمرو و قدرت ،اعتقاد تمامی حکومتهای بزرگ بود.
در تاریخ تحول اندیشه هاي استراتژیك نظریات ماکیاولی در باب استراتژی و جنگ ارتباط مستقیمی با سیاست دارد و در آثارش با عنوان “شهریار” و “هنر جنگ” اکثر ایده های او منعکس شده است. او عظمت و شوکت هر کشور و ملتی را ناشی از قدرت نظامی و چگونگی به کار گیری آن میداند و به «شهریار» توصیه میکند که با مطالعه ی تاریخ از شکستها و پیروزیها بیاموزد و در تامین حاکمیت و منافع ایتالیا از به کار گیری هر نوع ابزاری وعاملی اعم از معنوی و مادی نهراسد. (ماکیاولی،نیکولو،شهریار،ترجمه داریوش آشوری؛تهران:پرواز؛۱۳۶۶٫)
ماكياول اولین متفکر سیاسی بود که ماهیت رقابتی نظام جهانی را دریافت .او سیاست را به شکل نزاعی بین ارگانیسم های در حال رشد وگسترش میدید که بر سر مسئله بقا صورت میگیرد، نزاعی که در آن جنگها طبیعی و الزامی بودند . ماكياول عقیده داشت که حیات یک اورگانیسم به ظرفیت جنگی او بستگي دارد. او عقیده داشت که شیوه ی نهادهای سیاسی باید در راستای این هدف باشد که بتوانند برای بکار گیری نیروی نظامی شرایط مطلوبی را پدید آورند. تمامی آثار ماکیاولي حول این مطلب می باشد .
او در يكي از آثار خود به نام هنر جنگ”the art of war” جنگ را از گرایشهای مذهبی و اخلاقی تفکیک نموده،آن را به عوامل قانونی ،اقتصادی و سیاسی مربوط دانسته است. دفاع ماکیاول از خدمت وظیفه ی اجباری باعث گردید تا وی در توسعه ی تفکر نظامی دارای جایگاه برجسته ای گردد.
عناصر كليدي تفکر ماکیاول به شرح زیر میباشند:
جنگ فعالیتی مهم در زندگی سیاسی است
وجود کشمکش و بی ثباتی ها به ماهیت و روشهای جنگ شکل مي بخشد.
هدف جنگ باید شکست کلی دشمن باشد.
جنگ باید«کوتاه و قاطع»باشد و درواقع باید تا حد امکان بلافاصله پس از حصول یک نتیجه قطعی و روشن خاتمه یابد.
از آنجایی که همه چیز به نتیجه ی نبرد بستگی دارد ، برای حصول اطمینان از کسب پیروزی هرآنچه مقدور و میسر است باید انجام پذیرد ، از جمله بهره گیری کامل از نیرو ها حتی اگر توان دشمن پایین تر به نظر برسد.
نبرد سرنوشت ساز باید هدف همه ی عمليات هاي نظامی بوده،هر عملیات باید هماهنگ و طرح ریزی شده صورت پذیرد.
فرماندهی باید در دست یک شخص باشد(رهبري واحد)
موفقیت نظامی به نظم و انظباط وابسته است.
میان مقامات و نهاد های سیاسی و نظامی باید رابطه ای نزدیک و هماهنگ وجود داشته باشد.
در نهایت این که مزدوران نمی توانند پیروزی را تضمین کنند و يك کشور باید «ارتش بومی»داشته باشد.

حسین اژدر
@InternationalRel
http://irtt.ir/2016/04/30/%D9%85%D8%A7%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF/