🔸اگر دایره علوم انسانی این قدر وسیع است، جایگاه شایسته‌ی فهم اثر هنری و به ویژه اثر ادبی کجاست؟

🔸اگر دایره علوم انسانی این قدر وسیع است، جایگاه شایسته ی فهم اثر هنری و به ویژه اثر ادبی کجاست؟ دیلتای ( جامعه شناس و فیلسوف آلمانی )جلوه های مختلف زندگی یا تجربه درونی انسان را در سه مقوله اصلی قرار می دهد:
۱. افکار ( یعنی، مفاهیم، احکام و صورت های فکری بزرگ تر) محتوای محض تفکرند که از مکان و زمان و شخصی که در آن ظاهر می شوند مستقل اند و به همین دلیل دقت خاصی دارند و به آسانی وسیله تفهیم و تفاهم قرار می گیرند.
۲. اعمال دشوارتر تاویل می شوند، چون در عمل غایت معینی هست، اما فقط با تحمل دشواری بسیار می توانیم عوامل موثر در تصمیم منجر به عمل را تعیین کنیم. محض نمونه، قانون عملی عمومی یا اجتماعی است، اما همین دشواری درباره آن نیز صادق است؛ محض نمونه،
نمی توان معلوم کرد که در برابر ارتکاب آن عمل چه تضمینی گرفته شود.
۳. و بالاخره، بیان های تجربه زندگی است که از بیان های بی اختیار زندگی درونی، مانند اظهار شگفتی و ادا و اطوار شخصی، گرفته تا
بیان های آگاهانه و اختیاری مجسم در آثار هنری را شامل می شود.
دیلتای به طور کلی به دو مقوله نخست- افکار و اعمال - با تعبیر( جلوه‌های زندگی- Lebensausserungen ) اشاره می کند، اما برای مقوله سوم لفظ مشخص تر ( بیان تجربه زندگی - Erlebnisausdrucke) را حفظ می کند در این مقوله سوم است که تجربه درونی انسان به کامل ترین بیان می رسد و فهم نیز با بزرگترین تحدی خود مواجه می شود:
بیان تجربه زندگی با فکر و عمل چقدر متفاوت است! میان آن به منزله بیان خود زندگی و فهم، که آن را بوجود می آورد، نسبت خاصی موجود است. بیان تجربه زندگی بیش از آن که درون بینی بتواند درک کند زمینه زندگی درونی را می تواند در بر بگیرد، زیرا این بیان از آن اعماقی سر بلند می کند که آگاهی هرگز نمی تواند آن ها را روشن کند.
البته اثر هنری از حیث انعطاف پذیری و اعتماد پذیری از ادا و اطوار یا اظهار شگفتی بسیار فراتر می رود، زیرا حرکات را می توان تقلید و جعل کرد اما هنر مشیر به خود تجربه است و لذا تابع تقلید و جعل نیست:
در آثار بزرگ هنری، شهود از آفریننده ی آن و شاعر و هنرمند یا نویسنده جدا می شود و ما به قلمروی قدم می گذاریم که در آنجا فریبکاری بیان کننده پایان میابد. به راستی که هیچ اثر هنری بزرگی نمی تواند منعکس کننده ی واقعیتی بیگانه با باطن مولف آن باشد. در حقیقت، اثر هنری حقیقی فی نفسه است و ثابت و مرئی و پایدار .
مسئله ی جعل و تقلید که در ادا و اطوار و در هر عمل انسان یا موقعیت انسانی با تاثیر و تاثر علایق متضاد حاضر است در این جا منتفی است، زیرا اشاره اثر هنری به هیچ وجه به مولفش نیست بلکه اشاره ی آن به خود زندگی است. و دقیقا به همین دلیل، اثر هنری معتمدترین و پایدارترین و پرثمرترین موضوع علوم انسانی است. با این شان ثابت و عینی امکان فهم مطمئن و هنری بیان به وجود می آید. از همه آثار هنری ، شاید، آثار پدیده آمده در زبان قوی ترین تاثیر را در انکشاف زندگی درونی انسان دارند. و بدلیل حضور این موضوعات ثابت و
بی تغییر در این قسم آثار ادبی، پیش از این یک دسته نظریه درباره تاویل متون مطرح شده است به نام: علم هرمنوتیک. دیلتای به تاکید می گوید که اصول علم هرمنوتیک می تواند راه رسیدن به نظریه ای کلی در خصوص فهم را روشن کند، زیرا ( بیش از هر چیز... درک ساختار زندگی درونی مبتنی بر تاویل آثار است، آثاری که در آن بافت و تار و پود زندگی درونی به طور کامل به بیان درمی آید.) بدین ترتیب از نظر دیلتای علم هرمنوتیک معنای تازه و وسیع تری میابد، بدین معنی که علم هرمنوتیک نظریه ای می شود نه فقط در خصوص تاویل متن بلکه در خصوص این که چگونه زندگی خود را در آثار منکشف می سازد و بیان می کند.
به هر تقدیر، لفظ بیان در این مورد به معنای بیان واقعیت فردی و صرفا شخصی نیست، زیرا در آن صورت شخص دیگری نمی توانست آن را بفهمد؛ وقتی که بیان به کتابت درمی آید از زبان استفاده می کند و زبان وسیله ای است که فهمنده نیز از آن برخوردار است. به همین سان، تجربه نیز چیزی است که فهمنده از آن برخودار است و لذا فهم به واسطه تجربه ی مشابه بوجود می آید. پس مسلم گرفتن وجود ساختارهایی به طور کلی پایدار که در آن ها و از طریق آن ها فهم عینی صورت می گیرد امکان دارد.


منبع : علم هرمنوتیک
نویسنده : ریچارد ا. پالمر
برگردان : محمدسعید حنایی کاشانی
انتشارات : هرمس


@Kajhnegaristan