❗️ «نیشتری به جامعه شناسی وطنی» ❗️. ✍ رضا مجد. بخش نخست …

❗️"نیشتری به جامعه شناسی وطنی"❗️
✍ رضا مجد
بخش نخست
#بازنشر



📙جامعه شناسی ما بخصوص جامعه شناسی تاریخی ما نه تنها با تاریخ و مواجهه ی تاریخی به شکل غربی آن، ناتوان است بلکه یکجور بی توجهی عمدی و آگاهانه یا شاید هم ناآگاهانه در آن دیده می شود. جامعه شناسی تاریخی در تمام فیگورها و چهره های مشخص آن وقتی به تاریخ می پردازد فصل مشترک همه ی آنها چیزی بنام "استبداد ایرانی" است. تاریخ برای آنها به شکل قصه است و طبیعی است که ما هیچ وقت تاریخی بنام تاریخ مردم نداشته باشیم بلکه تاریخ ما تاریخ ژنرال ها و شخصیت هاست. و مسئله همیشه این بوده که ما بایک قدرت استبدادی مواجه بوده ایم و هستیم که این قدرت استبدادی و جامعه ی استبدادی همیشه در حال بازتولید شخصیت های استبدادی و افراد استبدادی و فرهنگ استبدادی بوده است. از نظر جامعه شناس ایرانی این استبداد یک خصیصه ی تاریخی بادوام است که حتی تو خواب هم عمل می کند و اینگونه این خصیصه می تواند خود را از آغازگاه های تاریخی اش یعنی هخامنشیان تا به الان توضیح بدهد. اگر به این بحث از منظر متدولوژی و روشن شناسی نگاه بیندازیم متوجه می شویم که چگونه این مقوله ی استبداد توانسته بوسیله ی جامعه شناس های ایرانی به شکل یک اکسیر بکار گرفته شود و هر وقت پرسیده شده چرا ما عقب مانده ایم ؟ پاسخ ها همیشه یک شکل بوده است؛ "چون ما استبداد زده هستیم". اینگونه است که این اکسیر استبداد هرکجا که جامعه شناس وطنی در توضیح یک وضعیت تاریخی به یک بن بست فکری برخورده، فورا بدادش رسیده و قضیه را ماست مالی کرده است.حال باید دید پیامد اینگونه نگاه به تاریخ چه بوده است؟ طبیعی است که در این نوع نگاه بخش بزرگی از تاریخ فرهنگی این سرزمین نادیده گرفته می شود یا به قول معروف داخل پرانتز گذاشته می شود و اصلا مورد تامل قرار نمی گیرد و تاریخ می شود ناصرالدین شاه، کوروش کبیر، رضاشاه، امیرکبیر، مصدق یا هر شخصیت تاریخی دیگر، و اینگونه تاریخ برای ما ایرانیها تبدیل می شود به تاریخ ژنرالها و شاه ها و شخصیت ها و قصه و داستان این شخصیت ها. و چیزی که در این نوع نگاه اهمیت داره ثبت احوالات این شخصیت هاست نه فرم ها و قالب های شکل بندی مناسبات اجتماعی و قدرت و نیز ساختارها در وضعیت های تاریخی. به همین دلیل است که ما معتقدیم باید از تاریخ پند گرفت چرا که تاریخ برای ما یک قصه است برای عبرت گرفتن.
جای بسی تعجب است که جامعه شناس ایرانی بجای مواجهه با مارکس یا دورکیم یا ماکس وبر یا زیمل سراغ کتاب استبداد شرقی کارل ویتفوگل رفته و نظریه ی استبداد را از آن وام گرفته تا بجای سرشاخ شدن با ساختارها و صورت بندی نهادهای اجتماعی و مناسبات اجتماعی و اقتصادی با یک نظریه ی آبکی سروته دوهزار و پانصد سال تاریخ ناهمگن و پر از گسست و آشوب را بهم بیاره و آن را درون قالب از پیش تعیین شده ی استبداد بریزه تا از دل آن یک تاریخ یکدست و منسجم بیرون بکشد.📙
ادامه دارد.....

@Kajhnegaristan