این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
🔶این همانا دیدگاه ریشهای لاکان درباره مفاهیم جمع، واقعیت و عینیت اجتماعی است
🔶این همانا دیدگاه ریشهای لاکان درباره مفاهیم جمع، واقعیت و عینیت اجتماعی است. همه ی این سرابها که تخیل اجتماعی را تسخیر میکنند و راهنمای پراکسیس سیاسی اند دچار فقدانند؛ فقدانی که درقلب دیالکتیک سوبژکتیو و ابژکتیو، فرد و جمع، به صورت دیالکتیک امتناع پدیدار میشود. "ذهنی انگاری" و "عینی انگاری" نمود های متقارن میل به تمامیت اند. امری که در نهایت محال است. فرد از رهگذر همان نگاری با موضوعات جمعی در پی هویت سوبژکتیو قدرتمندی است، اما فقدان در ساحت عینی به معنای آن است که هرگونه همان انگاری صرفاً فقدان را در سوژه بازتولید میکند و قادر به تولید تمامیت واقعی و گمشده سوژه فردی نیست. لاکان در سمینار انتقال، چنین استدلال میکند که ساحت فردی و ساحت جمعی هر دو در اساس ساحتی واحد را تشکیل میدهند، یعنی هر آنچه در یک ساحت درست است در ساحت دیگر نیز صدق میکند، و این تشابه همانا به موجب فقدان است که هر دو قلمرو را علامت گذاری میکند و معادل آن امتناع بنیادی است که نشان میدهد هر دو قلمرو چیزی به جز سراب نیستند. فقدان در یکی [از این دو ساحت] به تنهایی فقدان نیست؛ باید هر دو فقدان را با هم در نظر گرفت- فقدان در سوژه و فقدان در دیگری بزرگ -تا از بی اثر شدن بینشهای ریشهی لاکان اجتناب کرد. با وجود این، بازی دو قلمرو سوبژکتیو و ابژکتیو که دو قلمرو دچار فقدان اند، تمایز آن دو را برطرف نمیکند. این بازی بی شک به ساخت گشایی تقابل سنتی این دو قلمرو منجر می شود؛ آنچه آن دو را متحد میکند دچار فقدان بودن است: در جهان لاکانی، سوژه ی دچار فقدان با فقدان در دیگری بزرگ و سوژه ی شکافته با ابژه ی شکافته مواجه میشود. در این چارچوب، آنچه در ملاحظات فلسفی امر سیاسی گیرایی دارد، فقدان در دیگری بزرگ، وجود شکاف در بخش "عینی" تجربه، و دستگاه اجتماعی- سیاسی آن است. در یک کلام، اگرچه سوژه ی دچار فقدان در نظریه ی لاکانی از رهگذر وابسته گی اش به همان انگاری با موضوعات اجتماعی- سیاسی شناخته می شود و، به تعبیری، رجحان ساحت "ابژکتیو" بر ساحت سوبژکتیو بدیهی فرض می شود، اما این نظریه در عین حال معرف برداشت ضد عینی انگارانه ای از واقعیت اجتماعی است.
یانیس استاوراکاکیس؛لاکان و امر سیاسی، ص.85-84
@Kajhnegaristan