«قبل خواب»

"قبل خواب"
✍ پویا ایمانی


چطور زندگی خواهیم کرد اگر آگاهی مرد روستایی داستان کافکا را وقتی می مرد داشته باشیم؟ اگر از همین حالا بدانیم به عمارت "قانون" راه نخواهیم یافت، اگر بدانیم "توپوس" قانون "آتوپوس" است، "قانون" یکسر تهیست، "حقیقت" در پایان راه منتظر کشف ننشسته، "گودو" نخواهد آمد، زندگی مان عاقبت معنایی یکه و یکپارچه و منطقی نخواهد یافت، و کلی منسجم نخواهد بود، اگر بدانیم "سرمنزل" و "مطلق" و "پایان"(در هر دو معنای غایت [تلوس] و قیامت [اسکاتون]) فانتازم هایی بیش نیستند، تصاویری خیالی، وهم آلود و درهم ماحصل بازنمایی محافظه کارانه و ترس خورده ی اسطوره در زندگی هر روزه؟ اگر بدانیم "روز آخر" همان قیامت است؟ چه گونه خواهیم زیست اگر هر لحظه، هر تجربه را "پای معبد مطلق "قربانی نکنیم و هر دقیقه از زمان باقیمانده را تا مرگ هم چون "باریکه راهی" تجربه کنیم که "ممکن است از دل اش ..."
(بنیامین)؟


چه طور می زیستیم، زندگی مان چه شکلی پیدا می کرد، اگر آگاهی (تلخ؟) دم مرگ را در تمام زندگی داشتیم؟ این آیا سرآغاز قصه ی انسان رهایی یافته می بود؟ مسیانیسم بدون مسیحای موعود؟ استفاده از کوچکترین امکانات و ظریف ترین گشودگی ها و جریحه دارترین امیدها برای نشان دادن اینکه دنیای مان می تواند جور دیگری باشد؟ مسیحایی که هر روز "می آید" و از ظهور باز نمی ایستد و هر بار، به قول بنیامین، واپسین "تغییرات جزئی" را در زندگی ناسوتی آدمیان به عمل می آورد( سنکا در "نامه هایی در باب اخلاق به لوسیلیوم" نوشته بود: "آنکس که هر روز آخرین اصلاحات را در زندگی اش به عمل آورد، از زمان بی نیاز است")؟ منتظر "رخداد" نهایی نشستن، دنبال حدوث و ظهور یکباره ی مسیحا نبودن و هر evenement را یک avenement بی آغاز و بی پایان دیدن؟ عبور از فرهنگ "آرشیو" (آرخه،آرخیون،....)؟...


سیاست نامقدس کافرانه، سیاست مبتنی بر خوش بختی این جهانی آدمیان ، شاید چنین باشد


@Kajhnegaristan