کشف ناخودآگاه (قسمت ۳). مصاحبه آلن بدیو با میشل فوکو. سال ۱۹۶۵

کشف ناخودآگاه (قسمت ۳)
مصاحبه آلن بدیو با میشل فوکو
سال ۱۹۶۵
🔶آلن بدیو: شما گفتید که تمرکز عمده روانشناسی و حتّی [تمرکز عمده] علوم انسانی به طور کل در اواخر قرن نوزدهم، حول موضوع کشف ناخودآگاه به وجود آمد. لغت «کشف» عمدتاً از یک زمینه علمی یا پوزیتیویستی گرفته شده است. منظور شما دقیقاً از کشف ناخودآگاه چیست؟
میشل فوکو: خب، فکر می‌کنم که باید لغت را تقریباً در معنای دقیقش درنظر بگیریم. فروید ناخودآگاه را به معنای واقعی کلمه به عنوان یک چیز کشف کرد. به مدت بیست سال ، علی‌رغم علاقه به روانکاوی، شیوه ای غالب برای تفکّر وجود داشت که می‌گفت نزد فروید یک فرض هستی جسمانی (بودگی) (شوزیست) ( chosiste) دائمی دیده شده است. در نهایت از [زمان] از جمله پولیتزر تا [زمان] مرلوپونتی، شوزیسم (le chosisme)، پوزیتیویسم فروید به عنوان دنباله ای از تفکّر قرن نوزدهم مورد انتقاد قرار گرفت و ما برعکس تلاش کردیم که این چیز آزاردهنده را که ناخودآگاه بود را مجدداً معمول کنیم، [تلاش کردیم] که آنرا در شبکه ای از معانی دقیق‌ تر، ظریف تر، بالاخره، در شبکه ای از معانی آنگونه که ناخودآگاه جایگاهی را در سابژکتیویتی داشته باشد که شاید متعالی یا شاید تجربی یا شاید تاریخی، هر چیزی [، مهم نیست]، داشته باشد، ولی ناخودآگاه اینکه چنین چیز قبیح ناخوشایند وگستاخی که فروید به صورتی تحت روان انسان کشف کرده بود، باشد را متوقّف کرد. ولی در نهایت به هر حال نباید فراموش کرد که فروید حقیقتاً ناخودآگاه را کشف کرد آنطور که یک چیز را، یا اگر شما مایل باشید، باید بهتر [بگویم]، آنطور که یک متن را کشف می کنیم. به خوبی می‌دانیم که – و در اینجا تفسیرهایی که دکتر لکان در حال حاضر از فروید ارائه می‌دهند غیر قابل منازعه است - به خوبی می‌دانیم که ناخودآگاه فرویدی یک ساختار زبانی دارد. اما این به این معنی نیست که ناخودآگاه زبانی به عبارتی خالی یا بالقوه است، ناخودآگاه یک گفتار است، یک زبان نیست، به این معنی که [ناخودآگاه] سیستمی نیست که امکان گفتار را فراهم می کند، [ناخودآگاه] چیزی است که حقیقتاً نوشته شده است، کلماتی که واقعاً در وجود انسان- یا اگر مایل هستید، در روان انسان- قرار گرفته اند. در هر صورت به معنای واقعی کلمه وقتی که این عمل کمی اسرارآمیز را که روانکاوی است را به کار بستیم؛ یک متن نوشته شده را کشف کردیم، این بدین معنا است که اوّلاً کشف می‌کنیم که نشانه‌هایی قرارداده شده‌ وجود دارند و دوماً اینکه این نشانه‌ها چیزی را می‌خواهند بگویند، اینکه این [نشانه ها] نشانه‌های بی‌معنا نیستند و سوماً اینکه در نهایت کشف می‌کنیم که [نشانه ها] چه معنایی می دهند.
آلن بدیو: آیا به رسمیّت شناختن ناخودآگاه به عنوان یک متن، سپس عملیاتی که به وسیله آن معنی این متن را رمزگشایی می کنیم، دو لحظه روش شناختی (متدولوژیک) در روانکاوی است؟
میشل فوکو: به نظر من در عمل روانکاوی، کشف اینکه یک متن وجود دارد و کشف معنی این متن، در حقیقت یک چیز واحد و یکسان هستند.
آلن بدیو: آیا این بدین معنی است، [اگر بخواهیم] زبان زبان‌شناسی را استفاده کنیم، که متن روانی پیغام و درعین حال رمز این پیغام است؟
میشل فوکو: اگر شما مایل باشید، ما با گروهی از نمادها روبرو هستیم که حتّی هنوز نمی‌دانیم آیا این‌ها حروف هستند یا کلمات که به وسیله [این نمادها] نشان داده شده اند، و علاوه براین، هنگامی که می‌دانیم یا می پذیریم که این‌ها کلمات هستند که قرار داده شده اند، معنی آن‌ها را نمی‌دانیم و نمی‌دانیم که ارتباط آن‌ها با معنایشان چیست. در نتیجه عمل آنالیز باید کاملاً سه عمل را انجام دهد که شامل مشخّص کردن این است که دال چیست، دوماً ایجاد کردن قانونی که رابطه بین دال و مدلول را تعیین می‌کند و در نهایت کشف آنچه می‌خواهد بگوید و کشف متن نهایی که باید تفسیر شود.
ترجمه: صدف کارخانه چی


@Kajhnegaristan