لینچ و الهیات گروتسک

لینچ و الهیات گروتسک
✍ سیاوش طلایی زاده


بر این باورم که در میان همه آثار #دیوید_لینچ، #مخمل_آبی مهمترینشان است که همه حرف لینچ را به بی نقصترین شیوه ممکن بیان کرده است: و آن چیزی نیست جز نمایش شر پنهانی آمیخته با زندگی معصومانه و ضدعفونی شده. در مخمل آبی پس از آنکه پدر روانه بیمارستان میشود و در غیاب او عرصه تاخت و تاز برای پسر مهیا میگردد، جفری در اطراف خانه گوش بریده شده ای می یابد و همین آغاز سفر اوست به جهان پر شر و شور خیابانهای شهر. جایی که از محیط امن و آرام خانه دور میشود و هر چه می یابد با سویه ای شیطانی همراه است: آدم ربایی، گروگانگیری، خشونت، انحرافات جنسی، روان رنجوری و... . هر چه در این راه تازه و غریب بیشتر پیش میرود نه تنها با شر ولنگارتری روبرو میشود که آتش شر درونی خودش نیز افروخته تر میگردد.
در سینمای لینچ حرکت از عالم معصومانه و خیالی به عالم پر رمز و راز شر پنهان همیشه با حرکت اینسرت دوربین به روی ابژه ای که در داستان نقشی محوری دارد آغاز میشود: اینسرت دوربین به روی گوش بریده شده در مخمل آبی، اینسرت بر چهره پنهان #مرد_فیل_نما، اینسرت بر بدن پیچیده در پتوی نوآمی واتس در #بولوار_مالهالند، اینسرت بر سر بیل پولمن در #بزرگراه_گمشده و... . در همه این موارد آنچه در حاشیه و سرکوب شده است ناگهان به متن هجوم می آورد و کابوس داستان میشود: جفری به زیر پوست شهر می رود، نوآمی واتس درگیر رویای هولناکش میشود، بیل پولمن جایش را به بدل هایپرسکسوئلش میدهد و اینگونه نمایش #گروتسک لینچ به کمال میرسد. آثار لینچ پیش و بیش از آنکه #سوررئال باشد گروتسک است. گروتسک نه صرفاً به معنای فرمی هنری که در آن اندازه های عجیب و غریب و بدقواره همزمان حس ترس و شوخ طبعی را در آدمی برمی انگیزد بلکه همچون جهانبینی ای که در آن هر آنچه به نظر ساده و معصومانه میرسد ناگهان دچار کژی میشود، از ریخت می افتد و مازاد پنهانی شرارت آمیز حاشیه را به مرکز صحنه می آورد. هر آنچه سرکوب شده بازمیگردد و ویرانی و تباهی را حاکم میکند. رسالت گروتسک همین است: نمایش اینکه چطور نیروهای سرکوبگر شر منجر به حاشیه راندن مطرودین (دیوانگان، بزهکاران، قربانیان و حتی فرودستان) میشود و چطور همین فراموش شدگان در شمایلی دهشتناک به متن بازمیگردند.
بدین ترتیب روانکاوی از رهگذر سینمای لینچ به الهیات گره میخورد: روانکاوی (که برای درک آثار لینچ اهمیتی کلیدی دارد) با محوریت مفهوم ناخودآگاه بر رانه های جنسی و پرخاشگرانه بشر دست میگذارد و چاره را نه در حذف و سرکوب که در شهامت مواجهه با آنها می یابد. الهیات نیز با تأکید بر صور شیطانی موجود در عالم ما را به رویارویی با آن فرا میخواند. به قول سنت سیریل "اژدها همیشه در کنار جاده قرار دارد... آگاه باش مبادا تو را ببلعد. ما نزد روح القدس خواهیم رفت، اما نخست باید از کنار این اژدها گذر کنیم."
سینمای لینچ مشحون از تصاویر غریب و بدقواره است: بچه متولد شده عجیب و غریب در #کله_پاک_کن، ظاهر عجیب الخلقه مرد فیل نما، چهره زشت ویلیام دفو در #قلباً_وحشی، مرد کوتاه قامت #تویین_پیکز، سیمای مرد رازآلود در بزرگراه گمشده و... . همچنانکه او در سراسر آثارش -به ویژه متأخرین- با طنزی سیاه و رسواکننده بر هالیوود میتازد. و اینها همه المانهای هنر گروتسک است.
این سویه الهیاتی-هنری که میتوان جفت #شیطان_شناسی - گروتسک بر آن نام نهاد همان پس زمینه ای است که از رهگذر آن باید نگاهی دوباره به سینمای لینچ داشت. و مخمل آبی به یقین نقطه آغاز چنین سفری است. سفری برای دیدار با شیطان.

@Kajhnegaristan