ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۷)

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر (7)
✍فرزام پروا


-برپایه این نقطه عزیمت می توانید از پیش بنیاد جدیدی برای وابستگی که در تجربه روانکاوی ایجاد می شود پیدا کنید، چیزی که همیشه توضیحش مشکل بوده است. چرا شخصی که وارد آنالیز می شود بطور عموم، در مدت کوتاهی این احساس برایش ایجاد می شود که از نظر هیجانی به آنالیست وابسته است، به این ترتیب شروع به واپس روی و انتقال می کند؟ پاسخ اول لکان این است که وابستگی از اختلال در تقارن [ Dyssymmetrization ] ساختار ارتباط روانکاوی بر می خیزد. در موقعیت های ارتباطی نرمال بین سوژه های سخنگو، ما به نوبت سخنگو و شنونده ایم. بدین ترتیب نوعی تعادل یا برابرسازی ایجاد می شود؛ در این موقعیت سخنرانی، هر چه بیشتر من سخن بگویم بیشتر وابسته شما می شوم. در روانکاوی، ما از روی قصد ارتباط را از نظر تقارن مختل می کنیم. یک شخص عمدتا سخنگوست، و دیگری شنونده است. از آنجا وابستگی بطور مستقیم می تواند منتج شود، بخاطر اینکه اگر شما اذعان کنید که یک سخنگو وابسته به یک شنونده است، واپس روی، تکرار و انتقال در پی می آید، با فرض اینکه شنونده بی نام و نشان باقی بماند. سخنگو شنونده را از روی مدل کسانی که فراخوان او و فریادهای او را در کل زندگی گوش کرده اند اختراع خواهد کرد.
لکان بطور مستمر روی ساختار ارتباط کار می کرد، و سعی می کرد هر چه بیشتر دقیق باشد – و بیست سال بعد شرح او بسیار پیچیده تر بود – اما او همیشه این تز را نگاه داشت که تجربه روانکاوی استفاده نامعمولی از ساختار عمومی ارتباط می کند. به عنوان مثال در [مقاله] «واریاسیونهای درمان استاندارد» شما همین تاکید را روی ارتباط غیرمعمول پیدا می کنید. همیشه شنونده است که به اصطلاح ارباب آتش بس است، یعنی، این اوست که بله یا خیر می گوید، قبول می کند یا رد می کند، تصمیم می گیرد که ارزش ظاهری آنچه من می گویم را در نظر بگیرد یا [معنای] تحت اللفظی را، یا تصمیم می گیرد که آنچه من به آن اشاره می کنم درک کند. همه چیز به واکنش شنونده بستگی دارد، و گرچه این ممکن است در طی یک گفتگو تغییر کند، بازهم همیشه شنونده است که در جایگاه ارباب است: ارباب معنا. هر آنچه من می گویم شنونده می تواند به عنوان فریاد کمک خواهی در نظر بگیرد یا نوعی پس زدن و طرد. آن همیشه در محل شنونده تعبیر می شود. این ویژگی ارتباط به نحو مضاعفی در موقعیت روانکاوی چند برابر می شود. لکان همه اینها را در آن مقاله سال 1956 می گوید، اما نقطه شروع کار او از همان بنیادی است که او در سال 1936 بنا نهاد؛ نگرش بعدی بسیار توسعه یافته تر و زنده تر بود، اما به هر صورت در بنیان یکی بود. در پایان آن مقاله، او می گوید که در بحث در مورد ساختار ارتباط، او سعی کرده چیزی را فرموله کند که از پیش در دکترین فرویدی آشکار است.


@Kajhnegaristan