🔸پرسش‌ها و پاسخ‌ها🔸 …تجزیه و تحلیل پرسش‌ها به جای پاسخگویی به آنها یکی از عادتهای آزارنده‌ی فلاسفه است، و این همان کاری است که من

🔸پرسش‌ها و پاسخ‌ها🔸


تجزیه و تحلیل پرسش ها به جای پاسخگویی به آنها یکی از عادتهای آزارنده ی فلاسفه است، و این همان کاری است که من قصد انجامش را دارم. آیا پرسش "معنای زندگی چیست؟." پرسشی اصیل است یا فقط اینطور به نظر می رسد؟ آیا پاسخی برای آن وجود دارد، و یا این که به واقع، نوعی شبه پرسش است، مانند پرسش امتحانی معروف آکسفورد که جا دارد از خود بپرسیم "آیا پرسش خوبی است؟"
پرسش "معنای زندگی چیست؟" در نگاه اول شبیه به آن است که بپرسیم "پایتخت آلبانی کجا است؟"، یا "عاج چه رنگی است؟" اما آیا واقعا اینطور است، یا بیشتر به این پرسش شباهت دارد که "هندسه چه مزه‌ای می‌دهد؟"

عده ای از متفکران این پرسش را بی معنا می دانند و برای این دیدگاه خود دلیل خوبی دارند. به موجب این دلیل، معنا مسئله‌ای است که به ساحت زبان تعلق دارد، نه اشیاء. معنا به شیوه صحبت کردن ما درباره اشیا مربوط می‌شود، نه ویژگی های خود آنها، از قبیل بافت، وزن، رنگ. یک کلم یا دستگاه قلب نگار خود به خود معنایی ندارند. و تنها در جریان گفت و گوهای ما است که معنا پیدا می کنند. بر اساس این نظریه، ما می توانیم با صحبت کردن درباره زندگی آن را معنا دار کنیم؛ اما زندگی به خودی خود نمی‌تواند معنای بیش از یک ابر داشته باشد. به عنوان مثال، بی معنا است که درباره صدق و یا کذب یک قطره ابر صحبت کنیم.صدق یا کذب،کارکرد گزاره‌های انسانی ما درباره ابر است. این برهان نیز مثل اغلب برهان های فلسفی دیگر مشکلاتی دارد که بعدا به آن می‌پردازیم.
بد نیست نگاه کوتاهی به پرسشی بیندازیم که خیره کننده تر از "معنای زندگی" است. شاید بنیادی‌ترین پرسشی که می توان طرح کرد این باشد که چرا به جای آنکه چیزی وجود نداشته باشد، چیزی وجود دارد؟" چرا چیزی وجود دارد که می توانیم از معنای آن سوال کنیم؟ در وهله ی اول، فیلسوفان درباره واقعی یا جعلی بودن این پرسش به دو دسته تقسیم می شوند، حال آنکه برای عالمان الهیات غالباً اینطور نیست. برای اغلب عالمان کلام، "خداوند" پاسخی به این جستار است، خداوند "آفریننده ی کائنات" نامیده می شود، نه به این دلیل که سازنده‌ای بزرگ است، بلکه چون دلیلی است بر اینکه به جای هیچ چیز، اصولا چیزی وجود دارد. به گفته ی آنها خداوند زمینه ی هستی است. حتی اگر چیزی از ازل بوده باشد، باز هم او دلیلی است بر اینکه چیزی وجود دارد.

پرسش "چرا به جای هیچ چیز، وجود دارد؟" را میتوان با تسامح به پرسش "کیهان چگونه به وجود آمد" تاویل کرد. این پرسش را می‌توان پرسشی در حوزه علیت در نظر گرفت که در آن "چگونه به وجود آمد"؟ به معنای "از کجا آمد؟. است اما یقیناً هدف سوال این نیست. اگر سعی کنیم با صحبت کردن درباره اینکه کائنات چگونه آغاز شد به این پرسش پاسخ دهیم، در این صورت علت ها باید خود بخشی از هر چیز باشند، و به همان جایی باز می گردیم که آغاز کرده ایم.🔆
---------------------------------------

تری ایگلتون/معنای زندگی/ ترجمه؛ عباس مخبر/ ص.13-14