ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۱۳)

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر (13)
✍فرزام پروا


🔶ژک آلن میلر در سومین سخنرانی خود به ادامه تبیین ریشه های فلسفی و روانپزشکی نو آوریهای لکان در روانکاوی می پردازد. با او در آخرین سخنرانی اش در مورد این موضوع که به طرز حیرت آوری از دشواریهای تئوری لکانی رمزگشایی می کند همراه می شویم. گفتاری که به نحوی جامع الاطراف نشان می دهد نوآوریهای لکان و وارد کردن فنومنولوژی در ساختگرایی چطور در متن تحولات فکری حلقه روشنفکران فرانسوی قرار دارد:
-ارتباطات فراوانی بین فنومنولوژی و کار لکان وجود دارد. خودآگاهی یک چیز نیست. به طریقی آن هیچ چیز نیست، و با این وجود تغییر شکل می یابد/ می شود. در هستی و زمان، هایدگر جلوی خودش را گرفت تا از خودآگاهی حرف نزند چون او از پیش فکر می کرد که نوع ابژه ای که خودآگاهی هست بایستی نه به عنوان خودآگاهی بلکه به عنوان دازاین [آنجا بودن] مطرح شود، چون آن همیشه یک خودآگاهی محدود و لوکالیزه است. در معنای خاصی، لکان کل آنالیز فنومنولوژی را به سوژه ناخودآگاه منتقل می کند، و بخش بزرگی از آموزه لکان فرمولاسیون دوباره این مبحث فنومنولوژیکی در روانکاویست...
این ایده مرکزی هگل است: هیچ چیزی هست که صرفا هرگز هیچ چیز نیست، بلکه یک هیچ دیالکتیکال و فعال است. این همیشه توسط تجربه گراها بویژه هیوم رد شده است... شاید هم هگل دیوانه نبوده است. هگل همیشه توسط جریان اصلی فلسفه آنگلوساکسون یک دیوانه تلقی شده‌‌‌؛ ‌‌کل سنت دیالکتیکی یک جنون خالص به شمار آمده که در دل خود نازیسم را پرورده است. آمریکایی ها می توانستند جذابیت آن را در پایان جنگ جهانی دوم متوجه شوند ولی از درک آن عاجز بودند که چطور این می تواند یک موقعیت ایدئولوژیک فعال را حفظ کند.


@Kajhnegaristan