ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۸)

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر (8)
✍ فرزام پروا


-حالا می خواهیم به تئوری لیبیدوی او چنگ بیندازیم. لکان خیلی زود کار فروید و حوزه روانکاوی را بطور کل به تقسیم کرد به آنچه از یک سو بر پایه ارتباط و زبان است، و از سوی دیگر، تئوری لیبیدو، یعنی متاسایکولوژی. اگر شما به روانکاوی از زاویه زبان و معنی به تنهایی نزدیک شوید، نمی توانید برای همه چیز حساب پس بدهید. تئوری رشد سکسوال، با مراحل مختلفش، سائق ها و غیره از مشتتان می گریزد. تا سال 1936، لکان داشت از پیش تئوری فرویدی زبان را از تئوری اش از لیبیدو جدا می کرد. یک مشکل بنیادی در تدریس لکان همیشه دوباره فرموله کردن تئوری سائق ها و لیبیدو در قالب تئوری زبان است. در سخن گفتن از ارتباط بین دالها و ژوئی سانس، درست مثل الان، ما به دست و پنجه نرم کردن با این تقسیم بندی ادامه می دهیم…
لکان به نظر می رسد که داشت از خودش می پرسید که آیا در حقیقت در کار فروید و به این ترتیب در کل روانکاوی به طور ضمنی دو جهت وجود دارد، یا اینکه آنها قابل کاهش دادن به یک هسته مشترک هستند، و اگر چنین است، به چه قیمتی؟ در چه معنایی سائق ها می توانند به ساختار زبان کاهش داده شده یا در دل آن حک شوند؟ لکان اساسا با ابژه a پاسخ می دهد. او آن را اختراع کرد تا سائق ها را در داخل ساختار زبان وارد و با آن یکی کند. با این کار او بهایی پرداخت؛ چون در ساختار زبان شما دالها و معنی ها را دارید، اما او مجبور بود چیزی را اختراع کند که هیچ کدام از آنها نیست، بلکه بجایش کلا چیز دیگری است. آن ممکن است قدری انتزاعی به نظر برسد، اما برای پیدا کردن راهمان در کار لکان می تواند مثل قطب نما عمل کند.
حالا به این قالب استخوان بندی کمی گوشت [و خون] بچسبانیم. اگر قبول کنیم که مفهوم سخن گفتن با کسی مهمتر است از سخن گفتن در مورد چیزی، یعنی، اگر ما روی کاراکتر اجتماعی زبان تاکید کنیم، کاراکترش در بر پا کردن ارتباط با دیگران، آن وقت ما با آن چیزهایی در فروید به عنوان کارکردهای بیولوژیکی ظاهر می شود مشکلی پیدا می کنیم. اگر شما به تجربه روانکاوی به عنوان یک تجربه ارتباطی غیر معمول بنگرید، روی کاراکتر اجتماعی تجربه و زبان تاکید کرده اید. اما آن وقت با کارکردهای به ظاهر بیولوژیکی فروید چه می کنید؟
لکان از اینجا شروع می کند که اثبات کند سائق ها به طور کامل در دل زبان جایگیر شده اند، و اینکه آنها مانند یک زبان ساختار بندی شده اند، که به آسانی می توان در کار فروید آن را ثابت کرد. سائق ها بخشی از میتولوژی (اسطوره شناسی) روانکاوی هستند. آنها به آن صورت طبیعی نیستند. تئوری سائق ها متاسایکولوژیکی است. سائق ها توسط فروید به واسطه تغییر و تبدیلات گرامری معرفی می شوند: دیدن – دیده شدن: او از تمام اشکال صرفی افعال در آنالیز سائق ها استفاده می کند. اگر شما به مقاله اش در مورد «سائق ها و فراز ونشیب هایشان» مراجعه کنید، خودتان خواهید دید. ضرورتا بین [جنبه های] اجتماعی و بیولوژیک، بین زبان و لیبیدو مشکل وجود دارد.


@Kajhnegaristan