🔸 پوپولیسم به روایت ارنستو لاکلایو و برخی انتقادات به آن🔸. ✍ با تلخیص برگرفته از اسلاوی ژیژک …

🔸 پوپولیسم به روایت ارنستو لاکلایو و برخی انتقادات به آن🔸
✍ با تلخیص برگرفته از اسلاوی ژیژک



1) برای نخبگان روشنفکر لیبرال تکنوکرات، پوپولیسم در ذات خود زمینه ظهور فاشیسم، افول خرد سیاسی و شورشی در لباس انفجار هیجانات اتوپیایی کور است. ساده ترین پاسخ به این بدگمانی این ادعاست که پوپولیسم در ذات خود خنثی است، نوعی دستگاه سیاسی صوری- استعلایی است که میتواند با اشکال گوناگون مشارکت سیاسی ترکیب شود. این تعریف انتخابی توسط ارنستو لاکلایو به تفصیل شرح داده شده است. 2) برای یک پوپولیست دلیل مشکلات نهایتا خود سیستم نیست بلکه عامل مختل کننده ایست که آنرا فاسد میکند (مثلا محتکران و نه خود سرمایه داران)؛ علت ایراد مهلکی نیست که در چنین ساختاری وجود دارد بلکه مولفه ایست که در این ساختار نقش خود را بخوبی ایفا نمیکند. بعکس، برای یک مارکسیست (مثل یک فرویدی) امر پاتولوژیک (بدرفتاری انحرافی برخی مولفه ها) سمپتوم امر عادی است، شاخص امر خطا در خود ساختار که با فورانهای "پاتولوژیک" تهدید میشود. برای مارکس بحرانهای اقتصادی کلید فهم کارکرد "عادی" سرمایه داریست، برای فروید پدیده های آسیب شناختی ای مثل طغیان هیستریک کلید ساخت یک سوژه "عادی" (و کلیدی برای آنتاگونیسم پنهانی که کارکرد سوژه عادی را پشتیبانی میکند است). بهمین دلیل فاشیسم هم قطعا نوعی از پوپولیسم است: تصورش از یهودی نقطه متناظر مجموعه ای از تهدیدهای ناهمگون و حتی متناقض تجربه شده توسط افراد است: یهودی همزمان بیش از حد روشنفکر، از نظر جنسی حریص، کثیف، سختکوش، بلحاظ مالی استثمارگر و ... است. اینجا با مشخصه کلیدی دیگری که لاکلایو به آن اشاره نمیکند طرفیم: دال اعظم پوپولیستی برای دشمن، تهی، مبهم، غیردقیق و ... است. 3) تعریف پوپولیسم از دید لاکلایو تا وقتی که در مفهوم خود تضاد میان "مردم" متحد (ما) و دشمن خارجی شان (آنها) را جایگزین آنتاگونیسم اجتماعی درونماندگار میکند "در تحلیل نهایی" پناهگاهی برای یک گرایش بلندمدت "پروتوفاشیستی" میشود. 4)ضعفهای دیگری هم در تحلیل لاکلایو وجود دارد. کوچکترین واحد تحلیل او از پوپولیسم مقوله "خواسته های اجتماعی" است (در هر دو معنای اصطلاح: درخواست و ادعا). دلیل استراتژیک انتخاب این اصطلاح واضح است: سوژه خواسته (خواهان) بواسطه برافراشتن این خواسته برساخته میشود. بدینترتیب مردم یک گروه از پیش موجود نیست بلکه از طریق زنجیره هم ارز خواسته ها برساخته میشود: "مردم" نتیجه پرفورماتیو برافراشتن این خواسته هاست نه یک گروه از پیش موجود. با این وجود، اصطلاح "خواسته" مستلزم یک صحنه تیاتری تمام و کمال است که در آن یک سوژه خواسته خود را متوجه یک دیگری بزرگ فرضی میکند که قادر باشد آنرا محقق سازد. آیا فعالیت انقلابی سیاسی یا رهایی بخش فراتر از افق این خواسته ها حرکت نمیکند؟ سوژه انقلابی دیگر در سطح خواستن چیزی از صاحبان قدرت عمل نمیکند بلکه خواستار نابودی آنهاست.


@Kajhnegaristan