میل فلسفه:.. 🔶میل به فلسفه چهار بعد دارد: شورش، منطق، کلیت و مخاطره

میلِ فلسفه:

🔶میل به فلسفه چهار بُعد دارد: شورش، منطق، کلیت و مخاطره. فکر می‌کنم جهان معاصر، جهان ما، جهانی که می کوشیم آن را بیندیشیم و تغییر دهیم، فشاری شدید بر این چهار بعد ميل فلسفه وارد می‌آورد؛ به نحوی که هر چهار بُعد، رویاروی جهان، خود را در گذرگاهی سخت و تاریک می‌یابند که سرنوشت و حتى نفسِ وجود فلسفه در گرو عبور از آن است.
✅نخست، تا آنجا که وَجه شورش مدنظر است، این جهان، جهان ما، جهان‌غربی درگیرِ تفکر به مثابه شورش نمی‌شود، آن هم به دو دلیل. اولا، این جهان از قبل فرمان آزادی خود را صادر می‌کند و خود را به مثابه «جهان آزاد» عرضه می‌دارد - این دقیقا همان نامی است که به خود می‌دهد، «جزیره ای» رها و آزاد بر سیاره‌ای که مابقی‌اش غرق در بندگی و خرابی است. اما این جهان به دلیلی دیگر، شروط و مخاطرات چنین آزادی‌ای را یکدست و تجاری می‌کند؛ آنها را تابع یک شکلی پولی می‌سازد، آن هم با چنان موفقیتی که جهان ما دیگر برای آزاد بودن نیازی به شورش ندارد، زیرا آزادی را برای همه ما تضمین می‌کند. اما استفاده آزادانه از این آزادی را برای ما تضمین نمی‌کند، زیرا چنین استفاده‌ای در واقعیت از قبل توسط زرق و برق بی‌انتهای اجناس رمزگذاری شده، هدایت گشته و در مسیری خاص به جریان افتاده است. به همین سبب است که این جهان عليه نفس این ایده که تفکر می تواند در حکم نافرمانی یا شورش باشد، فشاری چنین شدید وارد می کند.
✅2 جهان ما همچنین فشاری قوی بر بعد منطق اعمال می کند؛ اساسا از آن رو که جهان تابع رژیم عمیقا غیرِ منطقیِ ارتباط (communication) شده است. ارتباط دنیایی را همرسانی می کند که متشکل از تصویرها، گفته ها، گزاره ها و شرح های از هم گسسته ای که اصل پذیرفته شده شان عدم انسجام است. ارتباط روز به روز همه‌پیوندها و همه اصول را خنثی می‌کند، آن هم در قالب نوعی سرهم بندی ناموجه و بی‌دلیل که تمامی پیوندها میان عناصر را منحل می‌کند، عناصری که در سیلاب ارتباط جارو می‌شوند. و آن چه شاید حتی تشویش آورتر باشد آن است که ارتباط تودهای جهان را به ما همچون نمایشی بری از خاطره عرضه می‌کند، نمایشی که در آن تصویرهای جدید و گفته‌های جدید تصویرها و گفته‌هایی را که اندکی پیش عرضه شده‌اند، می‌پوشانند، پاک می‌کنند و به محاق فراموشی می‌سپارند. آن منطقی که در این جا مشخصا خنثى (undone) می‌شود منطق زمان است. همین فرآیندهای ارتباط‌اند که بر سر سخت بودن وفاداری تفکر به منطق فشار می‌آورند؛ و به جای منطق، گونه‌ای پخش و گسترش خیالی را به تفکر پیشنهاد می‌کنند.
✅ تا آنجا که به بعد کلی میل فلسفه مربوط می شود، جهان ما دیگر مناسب آن نیست، زیرا این جهان اساسا یک جهان تکه تکه و تخصصی شده است؛ تکه تکه شده در پاسخ به نیازهای انشعاب‌های بی‌شمار پیکربندی تکنیکی اشیا و امور، نیازهای مربوط به دم و دستگاه‌های تولید، توزیع حقوق ها و تنوع کار کردها و مهارتها. الزامات این تخصصی شدن و این تکه تکه شدن درک این نکته را دشوار می‌سازد که چه چیزی می تواند تفاوت‌ها را درنوردد (transversal) با کلی (universal) باشد؛ یعنی چه چیزی می تواند برای هر تفکری معتبر باشد.
✅ و سرانجام می رسیم به بعد ریسک با خطر کردن. جهان ما تعهدات مخاطره آمیز یا تصمیمات مخاطره آمیز را خوش ندارد، زیرا این جهانی است که در آن هیچ کس دیگر وسایلی برای سپردن هستی خویش به مهلکه‌های بخت در دست ندارد. هستی مستلزم محاسبه دقیق و دقیق‌تر است. زندگی وقف محاسبه ایمنی و امنیت می شود و این وسواس محاسبه کردن ایمنی متضاد این فرضیه مالارمه‌ای است که هر فکری پرتاب تاسی است، زیرا در چنین جهانی، در هر پرتاب تاسی، ریسک یا خطری بی‌نهایت زیاد نهفته است. بدین سان ميل به فلسفه در جهان با چهار مانع اصلی برخورد می‌کند. این موانع عبارتند از: حکومت اجناس و کالاها، حکومت ارتباط، نیاز به تخصصی شدن تکنیکی، و ضرورت محاسبه واقع گرایانه ایمنی.
آلن بدیو
از کتاب رخداد، صفحه۷۰ -۷۲


@Kajhnegaristan