ادامه👆. و همین او را بدل به یک چهره شکست خورده می‌کند …۳

ادامه👆
زمانی که ناگهان او جایگاه "خودی" را از کف می دهد و به سیاهچاله "غیرخودیها" پرتاپ می شود، نامش از روایت انقلاب خط می خورد و هیچ کس مسئولیتش را نمی پذیرد!
و همین او را بدل به یک چهره شکست خورده می کند.

۳. مشهور است که خلخالی در دوران بازنشستگی و حاشیه نشینی گفته بود: "اگر مجدداً به آن زمان بازگردم باز همانگونه رفتار میکنم". آیا بر خلاف صراحت و بی پروایی ظاهری این جمله در پس آن نوعی دفاع در برابر فروپاشی کامل یک انسان در وضعیت مرزی در کار نیست؟
اکنون که دیگری بزرگ دست حمایت خود را از سر او برداشته و او تنها و بی کس با بار مردافکنی از مسئولیت احکامی که صادر کرده است بازمانده است. اگر دیگری بزرگ را رها کند پس با احکامش چه کند و اگر به دیگری بزرگ بچسبد چگونه با طرد و سلب حمایتش کنار آید؟
پس یک راه باقی میماند: دیگری بزرگ در مقام آرمانی که او در راهش آن احکام سنگین را صادر کرده باید از آنان که اکنون "بر سر کارند" جدا شود. مکانیسمی که در منطق اصلاح طلبی نیز دیده میشود و شاید از همین روست رای سالهای آخر عمر او به خاتمی.
در حقیقت ماندن بر همان موضع برای او آن چیزی است که از او در برابر خودکشی در وضعیت مرزی محافظت میکند.
معمولاً وقتی از خلخالی سخن میرود "خشونت" او به خاطر آورده میشود؛ خشونتی که او هر چند در قبال آن مسئول است اما این بار مردافکن تنها بر دوش او نیست.
اما آیا نباید نیم نگاهی نیز به سالهای پایانی عمر او بیندازیم؟ زمانی که ناگهان به درون وضعیت مرزی پرتاب میشود و در یک قدمی فروپاشی قرار میگیرد؟
آیا این همان نقطه ای نیست که از آن حتی میتوان به "خلخالی" نیز نزدیک شد؟
و به همه انسانهای گرفتار در وضعیت مرزی؟ آنها که اگر ترقی کنند شکنجه گر و تواب میشوند و اگر شکست بخورند تا فروپاشی روانی و خودکشی پیش میروند؟

@Kajhnegaristan