[درباره ۸۸]. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

[ درباره ۸۸]
✍ سیاوش طلایی زاده


۱. این روزها هنگامی که از خرداد ۸۸ سخن گفته میشود گویی در بهترین حالت با یک جنبش طبقه متوسطی مواجهیم که چیزی فراتر از تجربه دولت بنفش کنونی را در سر نداشته است. چنین تصویر مخدوشی از ۸۸ تا حدی به دلیل فضای پس از دی ماه ۹۶ و تا حدی ناشی از کوشش نظام مند اصلاح طلبان به منظور تحریف و فروکاستن جنبش سبز به نمایش وزن هواداران اصلاحات در برابر حامیان دولت وقت (احمدی نژاد) در تمامی سالهای پس از آن بوده است(امروز نیز اصلاح طلبان با تقلیل جنبش ۸۸ به رفع حصر سه تن میکوشند پرونده آن را برای همیشه ببندند و از این شعار کاسبی سیاسی کنند). اما به راستی ۸۸ تنها یکی از زیرمجموعه های اعتراضی ۲ خرداد بود؟ به گمان ما ۸۸ درسهایی فراتر از این داشت:
۱. جنبش سبز (اگر تولدش را فردای پس از انتخابات بگذاریم) با فراروی از منطق متداول اصلاحات (دگرگونی از طریق صندوق رأی) "خیابان" را عرصه اصلی پیکار سیاسی میداند. حضور میلیونی مردم در خیابان و شکل گیری یک جنبش سیاسی عظیم و بی سابقه پس از انقلاب حکایت از آن داشت که وقتی ساختار قانونی امکان دگرگونی را سد میکند راه حل نه در چهارچوبهای تعریف شده بلکه در کف خیابان است. وقتی رأی شما خوانده نمیشود و همه چیز به ضرورتهای ساختاری (طرق قانونی مثل شکایت به شورای نگهبان) حواله داده میشود راهش فریاد است. وقتی دیده نمیشوید باید خود را به نمایش بگذارید و یگانه صحنه راستین این نمایش خیابان است. یعنی همانجایی که سیاست از آن می آغازد و در آن به فرجام میرسید.
به راستی این حضور خیابانی به دلیل انسداد ساختاری به دی ۹۶ شبیه تر است یا به ۲ خرداد؟

۲. سیاست ورزی مرسوم اصلاح طلبان لابیگری است. شخصیتی که از طریق صندوق رأی برگزیده میشود و مأموریتش را در پشت پرده انجام میدهد. به این دلیل نقش مردم انتخاب فرد شایسته و راهکار تغییر صندوق رأی است. اما نقش مردم در ۸۸ بسی فراتر از این است: مردم خود وارد عمل میشوند و به شکل مستقیم و نه با واسطه شخصیتها زمین سیاست را از نو می آفرینند. جنبش سبز شخصیت محور نبود و نیست. شخصیت اصلی خود مردم بودند و این چیزی است که چهره های سرشناس جنبش نیز همواره بر آن تأکید داشتند. چه بسیار کسانی که میگفتند "موسوی را قبول نداریم ولی به خیابان میرویم". با این وجود راهکار موسوی و کروبی نیز در طول همه ماههای پیش از حصر خانگی نه مذاکره و لابیگری که تداوم حضور خیابانی مردم بود. دقیقاً به همین دلیل خاتمی و اکثر اصلاح طلبان پس از چندی از جنبش فاصله گرفتند. اما محصورین ثابت قدم ماندند و این همان چیزی است که منجر به تداوم حصر شده است. زیرا اصحاب قدرت میدانند خطر نه در صرف ادعای انقلابیگری یا اصلاح طلبی بلکه در ثبات قدم و ماندن بر سر پیمان است.

۳. جنبش سبز واپسین جنبشی بود که نیروی رهایی بخش خود را از انقلاب ۵۷ میگرفت؛ در حالی که از دی ماه به بعد با گسست از انقلاب ۵۷ مواجه بوده ایم. در ۸۸ امکان گفتگوی نسل ۵۷ و نسل جوان فراهم شد. چه بسیار کسانی که متعهد به انقلاب و دوران جنگ بودند و در جنبش مشارکت فعال داشتند و چه بسیار کسانی که اصل انقلاب را به پرسش میکشیدند و همزمان خود را سبز میدانستند: جنبش سبز بستری بود برای بازسازی تاریخی که به انحراف رفته بود و برای فعال کردن نیروهای بالقوه ای که پس از انقلاب امکان فعلیت نیافته بود و اینک در ۸۸ شکوفا میشد. از این روست که سوژه سبز میتوانست نام شخصیتهای نسل اول انقلاب را فریاد بزند و در همان روزهایی به خیابان بیاید که روزگاری مردمان دیگری تسخیرش کرده بودند. گویی ارواح ۵۷ دوشادوش فرزندانشان برای بازپس گیری آرمان بر باد رفته شان بازگشته بودند.

۴. جنبش سبز راهکار اعتراض مسالمت جویانه را برگزیده بود: شعار "ادب مرد به ز دولت اوست" و شعارهایی مانند "نه به دروغ" و... کوششهایی برای رام کردن خشونت با متانت و اخلاق بود. البته این همان چیزی است که پافشاری بر آن میتواند منجر به غفلت از این حقیقت تلخ شود که قدرت لخت و عور هرگز شرمنده سیمای اخلاق نمیگردد. نه شرمگینی خاتمی و نه "ادب" موسوی برای پیروزی کافی نیست. سیاست خلاقیت میخواهد و شهامت و وفاداری.

۵. شعار "پیروزی ما آنچیزی نیست که کسی در آن شکست بخورد؛ همه باید با هم کامیاب شویم؛ اگر چه برخی مژده این کامیابی را دیرتر درک میکنند" (بیانیه ۱۳) مترادف با "برد-برد" اصلاح طلبان نیست. دومی چیزی فراتر از مذاکره ای دیپلماتیک نیست. اولی تأکیدی است بر برابری همه انسانها در شرایطی که مناسبات سلطه برچیده شده اند: زمانی که نقاب و تخت و تاج کنار میرود و چهره رنجور و آسیب پذیر انسان رخ می نماید: بدن نزار این روزهای بقایی گواهی است بر همان چهره هایی که روزی با "مشتهای گره کرده" به سویمان می آمدند اما امروز حس میکنیم که چقدر "دوستشان داریم".

@Kajhnegaristan