🔶 شالوده شکنی حرکت می‌کند و حالات، خطوط و مرزهای اش را به حرکت در می‌آورد، نه فقط درون مجموعه‌ی آثار یک نویسنده در کلیت اش، بل به

🔶 شالوده شکنی حرکت می کند و حالات، خطوط و مرزهای اش را به حرکت در می آورد، نه فقط درون مجموعه ی آثار یک نویسنده در کلیت اش ، بل به دفعات درون جمله ای تک یا عنصری ذره بینی از یک مجموعه.
شالوده شکنی به نام های خاص بدگمان است: نمی گوید "هایدگر" به طور کلی "معتقد است که فلان و بهمان، بلکه با میکرولوژی متن هایدگری سروکار دارد، با وهله های مجرا، کاربردهای متفاوت،و منطق های مقارن،و در عین حال به هیچ کلیت و هیچ پیکربندی صلب و مقرری اعتماد نمی کند. شالوده شکنی یکجور زلزله ی مهیب است، لرزشی ست فراگیر که هیچ چیز نمی تواند آرام اش کند. من نمی توانم با یک مجموعه آثار یا یک کتاب همچون یک کل برخورد کنم. حتا گزاره ای ساده هم در معرض شکافت و شقاق است.


"رغبت به راز" ژاک دریدا


@Kajhnegaristan