«اهریمنی» …🔶سماجت آن گرایش مرتدانه‌ی مکرری که رستگاری نهایی شیطان را طلب می‌کند مشهور است

"اهریمنی"


🔶سماجت آن گرایش مرتدانه ی مکرری که رستگاری نهایی شیطان را طلب می‌کند مشهور است. راز جهان روبرت والزر زمانی افشا می گردد که آخرین اهریمن دوزخ نیز تا بهشت مشایعت شده باشد، آنگاه که فرایند تاریخ رستگاری تا آخرین مرحله تکمیل شده است.
شگفت انگیز است که در این قرن دو تن از روشن‌بین ترین ناظران دهشت قیاس ناپذیری که آنها را فرا گرفته بود -کافکا و والزر- هر دو جهانی را پیش رویمان می نهند که شر در نمود اعلای سنتی اش، یعنی امر اهریمنی، از آن رخت بربسته است. نه کلام،نه کنت و نه منشیان و قاضیان کافکا، و نه، به ویژه، آفریده های والزر، هیچ کدام، به رغم ابهامشان، در سیاهه ای اهریمن شناختی درج نشده اند. اگر در جهان این دو نویسنده چیزی همچون عنصری اهریمنی باقی مانده باشد، بیشتر بدان هیئتی است که احتمالا اسپینوزا در ذهن داشت آنگاه که می نوشت: ابلیس فقط ضعیف ترین آفریده ها و دورترین شان از خداوند است. ابلیس در این مقام- یعنی تا جایی که موجودی ذاتا ناتوان انگاشته شود -نه تنها نمی تواند به ما آسیب رساند، بلکه برعکس همانی است که بیش از همه به کمک ها و نیایش های ما نیاز دارد. ابلیس، در هر موجودی، همان امکان نبودنی است که خموشانه از ما کمک می خواهد (یا، اگر این بیان را می‌پسندید، ابلیس چیزی نیست جز ناتوانی الهی یا قدرت نبودن در خداوند)، شر صرفاً واکنش ناشایست ما به هنگام مواجهه با این عنصر اهریمنی است، کناره‌گیری بیمناکمان از آن تا در حین برپا نگاه داشتن خودمان در این گریز، قدری از قدرت هستی بهره ببریم. ناتوانی یا قدرت نبودن را فقط به این معنی ثانوی می‌توان ریشه ی شر تلقی کرد. با گریز از ناتوانی خود، یا، به بیان دقیق‌تر، با پذیرش آن به منزله نوعی سلاح، به قدرت شرارت آمیزی مجهز می شویم که ضعفا را مورد تعدی قرار می دهد؛ و با قصور ورزیدن در مورد ژرف ترین امکان نبودن خویش از تنها چیزی که عشق را امکان‌پذیر می‌سازد مهجور میگردیم. آفرینش- یا وجود- نبرد پیروزمندانه ی قدرت بودن علیه قدرت نبودن نیست، بلکه ناتوانی خداوند است نسبت به ناتوانی خودش، رخصت دادنش- قادر بودن به نانبودن [not not- being] به اینکه امکان خاص [یا حدوث] در کار باشد، یا به بیان دقیقتر، زایش در خدای عشق است.
از این روست که آنچه کافکا و والزر تفوقش را بر توان تام الهی روا می‌دارند معصومیت طبیعی وسوسه است نه معصومیت طبیعی آفریدگان. اهریمن آنان نه موجودی وسوسه گر، بلکه هستنده ای است با استعدادی نامتناهی برای وسوسه شدن. آیشمان، انسان مطلقا پیش پا افتاده که دقیقا به سبب وسوسه ی قدرت‌های حق و قانون به شر گرایید، تصدیق دهشتناکی است که دوران ما بدان وسیله انتقام خود را از حسن تشخیص آندو ستاند.



جورجو آگامبن، همبودگی آینده، ص.50-49


@Kajhnegaristan