🖋فوتبال، سینما و زندگی:. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

🖋فوتبال، سینما و زندگی:
✍ سیاوش طلایی زاده


۱. شباهتهای بسیاری میان تجربه تماشای فوتبال و فیلم وجود دارد: تجربه فیلم دیدن در وهله اول در سینما اتفاق می افتد، هنگامی که گروهی به صورت دسته جمعی بر پرده سینما چشم میدوزند و همزمان روایتی را میبینند. با افول رونق سالنهای سینما و رشد رفتار تماشای فیلم در تلویزیون یا کامپیوتر نیز تجربه "با هم فیلم دیدن" از میان نرفته است. حتی وقتی یک نفر به صورت جداگانه فیلم میبیند میکوشد با تبلیغ سلیقه اش دیگری را نیز در این تجربه سهیم کند. سینما یک تجربه جمعی است و فوتبال نیز. در فوتبال جماعتی به ورزشگاه میروند و سایرین نیز معمولاً به صورت جمعی از طریق تلویزیون به تماشای مسابقه می نشینند. در هر دو مدیوم افراد به شکل همزمان احساساتی را تجربه میکنند: میخندند، فریاد میکشند، گریه میکنند و گاهی تخمه میشکنند.
قانونی که فوتبال را به مدیومی هیجان انگیز تبدیل میکند همان تعلیق هیچکاکی است: وقتی شرایط به گونه ای رقم میخورد که مخاطب میداند چه خبر است و قهرمان نه. وقتی بر سر بازیکنان فریاد میزنیم "پاس بده، اونور خالیه" و... در حقیقت در حال تجربه تعلیقیم.
فوتبال نیز مانند فیلم به یک روایت میماند: روایتی گشوده و ۹۰ دقیقه ای (زمان فیلمهای کلاسیک) که از پایانش بیخبریم و این بار بر خلاف سینما امکان تکرار آن وجود ندارد. سوژه فعال در هر دو مدیوم کنشی صورت نمیدهد و تنها به تماشای فیلم/مسابقه میپردازد و نامش نیز بر خودش است: تماشاگر. کنش او تنها پس از پایان، آغاز میشود: تفسیر فیلم یا تحلیل بازی (و شاید ایجاد یک جو روانی در زمین میزبان یا احیاناً لیزر انداختن در چشمان دروازه بان که آن هم ناشی از خصلت زنده بودن فوتبال است، در حالی که فیلم ضبط شده است).

۲. سوژه تماشاچی اما در یک جا میتواند احساس آزادی کند: انتخاب به دیدن یا ندیدن؛ خرید بلیط سینما/فوتبال، یا انتخاب تیم/فیلم مورد علاقه.
تماشای فوتبال بدون جانبداری از یک تیم و میل به پیروزی آن، تجربه خنک و بیمزه ای است و جمله "من طرفدار بازی زیبا هستم" بیشتر به یک شوخی شبیه است. در سینما با دوقطبیهایی از جنس استقلال-پرسپولیس، بارسلونا-رئال و آرژانتین-برزیل مواجه نیستیم و هر چند مثلاً میان انتخاب سینمای هالیوود یا سینمای اروپا گاهی تعارض به وجود می آید اما میتوان مخاطبی را در نظر آورد که هم عاشق کریستوفر نولان است و هم فدریکو فللینی.
اما در پس این ظاهر انتخابگر آزاد چیزی جز اجبار به انتخاب وجود ندارد. انتخاب و اظهار "ده فیلم مورد علاقه" یا انتخاب میان یکی از تیمهای فوتبال: "استقلالی هستی یا پرسپولیسی؟"، "طرفدار کدوم تیم ملی/باشگاهی هستی؟". این انتخاب تیم مورد علاقه میتواند از سلیقه خانوادگی حاصل شود یا فشار دوستان و... . اما مسئله این است که سوژه انتخابگر خودش از پیش انتخاب شده، خودش مورد استیضاح دیگری است و نگاه خیره او تماشاچی را منقاد خود ساخته است.
فوتبال صرفاً یک مسابقه نیست، تجارت است و سرمایه گذاری و خرید و فروش تصاویر (تصاویر کذایی رونالدو و مسی چه میزان از حجم مغزمان را اشغال کرده است؟)
نه تنها ادا و اطوار بازیکنان/سلبریتیها یا تبلیغات گسترده رسانه ای بلکه به شکلی ریشه ای تر تجربه هویت سازی به ویژه در فوتبال حقیقت سوژه تماشاچی را برملا میکند. هویت همیشه از طریق پاسخ به نگاه دیگری شکل میگیرد.

۳. خصلت هویت ساز فوتبال همیشه به کار حاکمان می آید تا با برانگیختن احساسات ملّی دالهای کلیدی هویت همچون وطن، عرق ملّی و در یک کلام احساس کاذب یکپارچگی را به مخاطب قالب کنند. بر این اساس مسابقه "تیم ملّی" چیزی همچون مذاکرات سیاسی رده بالا یا نبرد در جبهه های دیگر لقب میگیرد. البته نسبتهای سیاسی دیگری نیز با فوتبال ملّی ممکن است و بهره برداری ایدئولوژیک حاکمان تنها نسبت ممکن نیست.
میان فوتبال ملّی و سینمای ملّی تفاوتهایی در کار است. اولی چیزی بیش از احساس کاذب یکپارچگی یک ملّت نیست (دقت کنید ملّت و نه مردم) اما سینمای ملّی گاهی میتواند ورای نسبتهای هویت ساز رود: سینمای نئورئالیسم ایتالیا نمونه ای از هنر ملّی است که از دل زیست مردم پس از جنگ جهانی برآمده اما صرفاً خصلت هویت ساز ندارد.

۴. وجه حادث و امکانی فوتبال (به رغم همه تدابیر با یک اشتباه یا هنرنمایی نتیجه تغییر میکند) این ورزش را به زندگی روزمره شبیه کرده است. برنامه ریزی، مدیریت زمان، تک روی، کار تیمی، اقبال و بخت، (نا)داوری و بی خبری از آینده همگی عوامل دیگری است که تجربه فوتبال را به زندگی نزدیک میکند. اما روایت فوتبال به عنوان استعاره زندگی تنها در منطقی میگنجد که غایت زندگی را در پیشرفت میبیند: رقابت، پیکار و پیروزی. و این روایتی است که بیش از هر چیز دیگری به دل سرمایه داری معاصر می نشیند. ادامه 👇
@Kajhnegaristan