* آنتی ادبیات، ادبیات اقلیت:. ✍جعفر بزرگ امین

* آنتی ادبیات، ادبیات اقلیت :
✍جعفر بزرگ امین
ادبیات اقلیت همانگونه که از اسمش پیداست، از ادبیات عوام و ارزشها و ذوق عام و عوامانه و عامیانه آسان پسند دوری جسته بسوی کشف و ریسک و خطر در دنیاهای آشنائی زدائی شده و ناشناخته پیش می تازد. و این خطر و ریسک نخست در زبان دگم و سنگ شده و تکراری رخ می دهد. این ادبیات مصداق این مصرع می باشد : " یکی مرد جنگی به از صد سوار یا صد هزار(تفاوتی نمی کند). ادبیات اقلیت(آنتی- ادبیات مرسوم و رسمی در حقیقت) بدنبال جمع کردن سیاهی لشکر خواننده و مخاطب نیست. همه پسند نیست. محبوب القلوب نیست. هیچ الفتی با مقولاتی چون عامه و عامه‌پسند، عوام‌پسند و فریبِ عوام، ندارد. بر بستر خواست ذوقی و بی اندیشگی مخاطب عوام شکل نمی گیرد. آنتی ادبیات یا ادبیات اقلیت سیلی بر ذوق عوام است( مایاکوفسکی) . ادبیات آذربایجان تا دهه 90- ادبیات اکثریت بوده است. ادبیات اقلیت دشمن خونی محافظه کاری ادبیات اکثریت است. آنتی ادبیات یا ادبیات اقلیت با تقسیم بندی ادبیات به ادبیات خاص و ادبیات عوام تفاوت دارد. در طیف بندی ادبیات خواص بسیاری عوامان دکتر و پروفسور سراغ داریم که هزار رحمت به عوام خودمان که بی ادعا و صادقانه عوامند و دارای ذوق عوام پسند. اما این یکی خواص عوامان- واقعا مسخره پرادعا علیرغم مدارک و مدارج آکادمیک ، زورنا را از سرگشادش می زنند. ادبیات اقلیت ادبیات استحاله یافته به آنتی خودش هست. خودش را از نو می زاید و می آفریند. هرکس را خوش نمی آید چرا که آینه بیرحمی ست در برابر خود هر کس. ادبیات اگر بودگی و بودن توست، بار عوامانگی اکثریت بوده را بر دوش می کشد، آنتی ادبیات یا ادبیات اقلیت، شده گی و شدن اقلیت را در رحم خود حمل می کند، ادبیات پایان نیست، همیشه ناادبیات آغاز هست. بر خلاف ادبیات که دنده عقبها دارد، بوکساوات می کند، درگل مانده است آنتی ادبیات یا ادبیات اقلیت دنده عقب ندارد، درجا نمیزند، در او بوکساواتی در کار نیست. همواره رو به پیش می تازد. اگرکه بیافتد و بیافتد و بیافتد باز بر می خیزد، و از برای خیزش دوباره دست به هیچ اکثریتی دراز نمی کند. بی آنکه خود را با ذوق عوام هم جنس و همسطح و همخوان سازد، و خود را پایین بکشد، ذوق عوام را ناگزیر می کند خود را از بارفیکس بالا بکشد و خود را به اقلیت در حال عرق ریزی روح برساند. این دیگر به همت ذوق عوام اکثریت مانده است که از برای ارتقاء به اقلیت استحاله یابد. ادبیات اقلیت تابلو نیست. گاو پیشانی سفید نیست که هر اکثریت عوام زده آنرا از دور تشخیص دهد. ادبیات اگر ترسوست و تاتی- تاتی راه می رود، آنتی ادبیات اقلیت با چشمان باز گام در میدانهای مین می نهد. میدانهای مین تجربه . انفجار. و پر واضح است که چه کسانی از انفجار ادبیات اقلیت می هراسند. شعر و نقد و ادبیات آذربایجان از دهه 90- به این سو در حال دیگرگونه گی و دیگرگونه تر شدن است. ترسناکتر شده است. منهای آنتی ادبیات و یا ادبیات اقلیت انفجارهای انتحاری بوده است. این دهه از آن نسل جوانی است که با انفجاری عمل کردن ستونهای ادبیات ارتجاعی و کلاسیک شده اش را لرزانده و ویران ساخته است. اینهمه موضع گیری تمسخر آمیز و خصمانه نسل قدیمی و برخی چهره های به اصطلاح امروزی آذربایجان( که شعرشان خشکیده و نثرش بوی گند کهنگی و عربزدگی و روس زدگی می دهد،) در برابر جریان شعری آوانگارد انگشت شمار(انگشتان یکدست ) بقول جنابان بچه های تازه بدوران رسیده و خام(که قبل از نوشتن بایستی به محضر استادان می رسیدند، و کرنش کنان دستهای حضرات را می بوسیدند و اجازه شعر نویسی می گرفتند) نشان از همان لرزه ایست که گفتم. این نسل و نوچه های برده وارشان که چیزی برای عرضه ندارند و کم -کم نامشان کم رنگ می شود حاضر نیستند موجودیت ادبیات اقلیت در حال رشد آنتی ادبیات را بپذیرند و بیچاره ها که از دیالکتیک مبارزه نو و کهنه و سنت و تجدد بی خبرند و آب در هاون می کوبند و کشتی در خشکی می رانند. بناچار و درمانده و با نامهای مستعار و وئبلاگهای بی نام و نشان به تخریب آوانگاردها می پردازند. زهی خیال باطل که این ادبیات اقلیت را ترسی و باکی از هجوم جاهلانه اکثریت شکست خورده نیست. اینها لنگه کفش را از شعر و شبه ادبیات من در آوردی خود را از ادبیات واقعی که همان آنتی ادبیات باشد،تشخیص نمیدهند،( فوق لیسانس ادبیاتش هم). با آغاز دهه 90-آلترناتیوی که ویرانگر کهنگی، تکرار و داش مشتی گری شعری است در شعر معاصر ما سر بر آورده است. سردمدار این آلترناتیو حقیر به همراهی زیبا کرباسی، دومان اردم و در طنز رامین جهانگیر زاده و ائلوار قلی وند و فرزاد لیسی بوده است..


@Kajhnegaristan