❗️ «اخته شدن امر سیاسی» ❗️. ✍ رضا مجد. قسمت دوم …

❗️"اخته شدن امر سیاسی"❗️
✍ رضا مجد
قسمت دوم



📙"سیاست ورزی" دقیقا به سان "واقعیت" یک برساخت گفتمان قدرت است، و سعی می کند تصویری از جامعه و ملت بسازد، که به سان واپسین و معقول ترین و نهایی ترین و منسجم ترین شکل جامعه و سیاست ورزی قلمداد شود. و چیزی که در این تصویر سازی و سیاست ورزی قربانی می شود امر اصیل سیاسی است، امر سیاسی ای که بخاطر خصلت امتناعی اش، و سازوکار طرد و بیرون گذاری سیاست ورزی، امکان ظهور گفتمان سیاسی را ممکن می کند. سیاست ورزی در شکل گفتمان، به دو گونه کارکرد دال متکی است، کارکرد نخست در قالب نقطه ی کاپیتون( نقطه ی آجیدن و پرچ ، که دال های سیال و لغزنده را بهم دوخته و تثبیت می کند) عمل می کند، نقطه ای که باعث تثبیت زنجیره ی دلالتی و تغییر و دگرگونی مفهومی دال ها و کارکرد شان می شود، مانند دال "امت" یا "ملت" که یک مجموعه ی ناهمگن و نامتجانسی از دال ها را حول خود و درون خود متعین کرده و تثبیت می کند، ولی پیشاپیش این دال باید از تمام بار مفهومی و معنایی پیشین خود تهی شود، یعنی از کارکرد انضمامی و تاریخی خویش فراتر برود، نوعی نقطه مرجع که جامعه حول آن به وحدت می رسد و جامعه در مقام دال های ناهمگون و نامتجانس شکل تمامیت همگن را بازنمایی می کند. از طرف دیگر به کارکرد دیگری از دال تهی نیاز است که نقطه ی مقابل نقطه ی کاپیتون را بازنمایی کند، همان دال طرد، طرد امر واقعی همان دال نفی ناب،این دال و کارکردش با طرد امر واقعی باعث ترسیم حد و مرز واقعیت می شود، یعنی طرد امر واقعی باعث بازنمایی و ترسیم حد و حدود و برساخت واقعیت می شود، مثال تاریخی آن هم دال یهودی در آلمان هیتلری است، یهودی در مقام دال طرد باید طرد و سرکوب می شد، تا واقعیت آلمان نازی، در مقام یک تمامیت منسجم ساخته بشود، و حد و حدودش تعیین بشود، و دال یهودی به عنوان عنصر امر واقعی باعث خدشه دار شدن این تمامیت بازنمایی می شد، پس باید برای ساختن آلمانی یکپارچه طرد می شد. ولی برای اینکه دال طرد بتواند کارکرد داشته باشد، ابتدا باید از تمام محتوای مشخص خویش تهی شود، تا بتواند هرچیزی را دربر بگیرد، و فانتزی و خیال پردازی اجتماعی را ممکن کند، یهودی دیگر انسان متفاوت با دینی متفاوت نیست، بلکه در مقام چیزی تهی شده و مرموز و رازواره بازنمایی می شود که شر و اهریمنی است و باید طرد شده و از واقعیت بیرون گذاشته شود تا دایره ی تمامیت بسته شود و شکل بگیرد.
حال سوال ما مشخصا این است که آیا سیاست ورزی همیشه باید به اخته شدن امر سیاسی و طرد و سرکوب آن منجر بشود؟ و بدیل دیگری برای سیاست ورزی متصور نیست؟ آیا ما برای ساختن تمامیت همیشه به منطق طرد نیازمند هستیم؟ و همیشه این خطر افتادن در دام فاشیسم و ناسیونالیسم افراطی ما را تهدید خواهد کرد؟ اصلا نیازی به تمامیت هست؟ یا تمامیت ممکن است؟ و سوال آخر اینکه، اصلا چیزی به عنوان تمامیت یا یک کل منسجم و توپر وجود دارد؟
در آینده سعی می کنیم به تشریح و تکمیل این گونه پرسش ها و تامین پاسخ ها بیشتر بکوشیم.📙




@Kajhnegaristan