«تک گویی تراژیک نیچه و آغاز عصر» پس از «(Nachwelt) فلسفه» …🔶 «مرا واپسین فیلسوف خوانده‌اند، زیرا که واپسین انسان ام

"تک گویی تراژیک نیچه و آغاز عصر "پس از" (Nachwelt) فلسفه"


🔶 "مرا واپسین فیلسوف خوانده اند،زیرا که واپسین انسان ام. کسی با من سخن نمی گوید مگر خودم، و صدای ام چون صدای مردی محتضر به گوش ام می رسد، با تو، ای آوای محبوب، با تو، ای واپسین نفسی که نشان از خاطره ی سعادت آدمیان با خود داری، بگذار ساعتی دیگر هم با تو باشم، به یاری تو، تنهایی را می فریبم و خود را به دست پندار با هم بودن و عشق می سپارم، زیرا قلب ام هنوز باور نمی دارد که عشق مرده است؛ دل را یارای آن نیست که رعشه ی هراسناک تنهاترین تنهایی تنهایی ها را تاب آورد، پس مرا وامی دارد تا چنان سخن گویم که گویی دو تن ام.
هنوز آیا به من گوش می داری ای آوای من؟ زیر لب آیا نفرین می کنی؟ آه اگر می شد که نفرین ات رگ و پی این جهان از هم بگسلد! جهان اما همچنان برجاست، و، پرشکوه تر و سردتر از همیشه،با ستارگان سنگدل اش، خیره در من می نگرد. زنده است،کور و خرف، همچون همیشه،وین میان تنها یک چیز می میرد-آدمی.
و همچنان من به تو گوش می دارم،ای آوای محبوب! کسی دیگر،واپسین انسان در این گیتی ،می میرد: واپسین نفس، نفس تو، با من خاموش می شود؛ ناله های کشدار از جگر برمی آرد واپسین انسان رنجیده و اندوهگین، ادیپ.

فردریش نیچه،"ادیپ: گفتگوهای واپسین فیلسوف با خودش( گزین گویه ای در باب تاریخ زندگی بعدی)"، به نقل از جورجو آگامبن، زبان و مرگ، ترجمه ی پویا ایمانی، نشر مرکز، 1391،ص.230

و نیچه در 1886-1887، زمانی که "ندا" و حتا "نفرین" اش بی جواب مانده:
"نشنیدن هیچ پاسخی از پس چنان ندایی به اعماق جان- نشنیدن هیج آوایی در پاسخ-تجربه ی بس هولناکی ست که می تواند سرسخت ترین و مقاوم ترین آدمیان را هم خرد کند: در من، این تجربه هر رشته ی پیوند با دیگر انسان ها را گسسته است".(همان: 231)
---------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید 👇


@Kajhnegaristan