🖋 سیاست، شرم و میل؛ نگاهی به فیلم امکان مینا (کمال تبریزی، ۱۳۹۴):. ✍ محمدزمان زمانی

🖋 سیاست، شرم و میل؛ نگاهی به فیلم امکان مینا (کمال تبریزی، 1394):
✍ محمدزمان زمانی
مینا و مهران زوجی جوان اند در دهه شصت ایران و سالهای جنگ. مهران خبرنگار و ژورنالیست است و مینا عضو یکی از سازمانهای سیاسی مسلح مخالف. مینا لو می رود و در پایان متحول می شود. امکان مینا از نظر بصری و سینمایی از همان مولفه هایی بهره میبرد که فیلمهایی مانند سیانور، ماهی سیاه کوچولو و ماجرای نیمروز. از این نظر واجد هیچ بداعت سینمایی و زیباشناختی نیست. در همه این فیلمهایی که برشمرده شد سازوکار واحدی دست در کار است که میتوان به پیروی از ژیل دلوز و فلیکس گتاری انرا "سیاست شرمنده سازی میل" نامید، کارکردی که انرا به اسطوره ادیپ ربط میدادند. در این سازوکار، یکی از محصولات میل (در اینجا میل به زنا با مادر) را در پیشگاه فرد حاضر و قبح این میل او را به وی یاداوری و او را شرمسار و نادم میکردند. اما در پس این نکوهش اخلاقی چیز عمیقتری پنهان بود، با یاداوری این امر به فرد میلگر که او زنا با مادر خویش را میل کرده درواقع به او پلشتی میلش را نشان میدهند و بدینترتیب او را برای پذیرش اوامر و نواهی سیاسی اجتماعی که از ناحیه مراجع اقتدار صادر میشد اماده میکنند. ادیپی شدن بدینگونه حادث میشود. در فیلمهایی نظیر امکان مینا نیز چنین سازوکاری دیده میشود، نوعی اخته سازی میل بطور کلی و میل در سپهر سیاست و اجتماع. یک سازوکار ایدیولوژیک مشترک در همه این فیلمها وصل کردن نزاعهای سیاسی به مسایل خانوادگی است، تقلیل انها به تابوهای ارزشی خانواده، تغییر زمین بازی از سیاست به خانواده و تعیین تکلیف در انجا. بهمین خاطر در تمام این فیلمها کلیشه های یکسانی میبینیم: مساله خیانت و وفاداری یکی از زوجها (کلیشه های جنسی سنتی مردسالارانه شریعت محور) و مساله زایمان و تولد کودک که اساسا به کارکرد زنانه ربط داده میشود، دو نوع کدگذاری میل و هدایت و کانالیزه کردن لیبیدویی. در این مکانیسم تقابل ایدیولوژیک امر فردی در برابر امر سیاسی و اجتماعی را داریم، و سپس از طریق یاداوری رمزگانها و کلیشه های اخلاقی و اجتماعی او را "متحول" و به وظایف سنتی و متعارف اش مجددا پیوند میزنند (در مورد زنان: وفاداری به همسر و خانواده و تولید بچه و ترجیح منافع خانواده بر امیال سیاسی و اجتماعی). "خانواده" در اینجا بمثابه رمز شب سرکوب میل عمل میکند و از ان طریق میل در ساحت سیاسی و اجتماعی نیز سرکوب میگردد. نتیجه انکه سامانه سیاسی مستقر و دولت بعنوان تنها منبع مشروع خشونت ورزی معرفی میشود، اقتصادی لیبیدویی برای تقبل و تسلیم بدان تعبیه میشود، تا نظم مستقر کماکان بی هیچ دشمن و مانعی تداوم و استمرار یابد و تکرار شود. بدینسان هنر سینما در مقام یکی از آپاراتوسهای ایدیولوژیک دولت ظاهر میشود، اپاراتوسی برای الصاق و دوختن مجدد سوژه میل ورز به سازوکارهای نهادینه سرکوب و صرف نظر کردن و چشمپوشی اش از میل. میل به ایجاد ارایشهای جدید سیاسی و تخیل امکانهای سیاسی متنوع به مانع برمیخورد، و تحت رمز شب "نظم" و "امنیت" و "وطن" و "دشمن" سرکوب میشود تا دولت و پلیس به عنوان تنها عامل حفظ نظم و امنیت مشروع شمرده شود و سوژه ها در پیشگاه اش گردن گذارند. اما راست آن است که میل در حوزه سیاسی و اجتماعی نه در تقابل با میل فردی و خانوادگی بلکه ادامه و بسط انست. میل اساسا اجتماعی و سیاسی است.


@Kajhnegaristan