❗️ «اخته شدن امر سیاسی» ❗️. ✍رضا مجد. قسمت اول …

❗️"اخته شدن امر سیاسی"❗️
✍رضا مجد
قسمت اول



📙چیزی که در ابتدا باید به آن اذعان کرد، تفاوت قائل شدن بین " امر سیاسی" و سیاست ورزی یا سیاست در معنای کلی آن است، این تفکیک الزامی است، بخصوص در گوشه ای از جهان که ما در آن زیست می کنیم و معتقدیم که سیاست زدگی تا عمق ساحت خصوصی شهروندانش رخنه کرده است، که ما از آن به عنوان سیاست زدایی نام می بریم، ذات زدودگی از هر سیاست ورزی ای. علت تاکید ما بر تفاوت "امر سیاسی" و سیاست تاکید بر تمایز دو ساحت متفاوت است که در عصر حاضر و در این شرایط تاریخی، به نوعی درهم تنیده شده اند.
سیاست تعریف های زیادی دارد، از مبتذل ترین تعریف هایش، که فن حکومت و سلطه ( قدرت و حاکمیت سیاسی)، تا فلسفی ترین تعاریف : ایجاد فضایی گفتمانی و بین الاذهانی بین دیگری های متفاوت، همزیستی با تفاوت ها، یا به بیانی بهتر، زیست سیاستی مبتنی بر پذیرش دیگری و تلاش برای ایجاد دیسکورس و گفتمان " دیگری"، می توان این تعاریف را همینجوری بسط داد... ولی این تعاریف هرچه که باشند اولین شرطش پذیرش " دیگری" و "دیگربودگی" است، و سیاست مدنظر ما بیشتر در این کانتکست معنی می شود، چگونگی تا کردن با "دگیری". یا ساختن یک کل بدون هیچ گونه طرد و بیرون گذاری امر استثنایی، ساختن نظام یا گفتمان یا کلی منسجم بدون پس مانده و مازاد امر واقعی. پس سیاست در این معنا به گفتمان در آوردن امر محال و ناممکن است، بله، دقیقا، ما از این پارادکس آگاهیم، و اتفاقا نقطه ی قوت مان هم دقیقا این پارادکس امر محال است، که افق ناممکن را به سوی ممکن می گشاید. امر سیاسی مدنظر ما شاءن امر واقعی لاکانی را دارا می باشد، چیزی است که واقعیت سیاسی یا سیاست ورزی را ممکن می کند بدون رخ نمودن و عیان بودن، فقط می توان ردپاهای آن را دید و پی گرفت، امر سیاسی را نمی توان به سیاست و سیاست ورزی فروکاست، امر سیاسی به عنوان فقدان و شکاف یا پس ماندی است که نفس سیاست ورزی را ممکن می کند، اگر سیاست در معنای مبتذل آن، یعنی قدرت و حاکمیت سیاسی، چیزی است که جامعه را در شکل یک جامعه ی منسجم و هنجارمند و مطیع برمی سازد، امر سیاسی دقیقا همان ناممکنی است ( جامعه در معنای یک توده ناهمگن و متناقض و متشنج و در این معنا ناممکن) که ناممکن را ممکن می کند، آنهم بدون هیج گونه تجسم و تجسد بیرونی ای. به همین خاطر نمی توان علیت ساختاری امر سیاسی را با خوانش های متداول سیاسی آشکار کرد، امر سیاسی از منطق امر واقع لاکانی تبعیت می کند، به همین خاطر برای آشکار کردن امر سیاسی نمی توان به سراغ واقعیت رفت، چرا که واقعیت خود یک برساختی نمادین است که توسط ایدئولوژی و فانتزی پشتیبانی می شود، باید سراغ امتناع ها و طرد ها و سرکوب ها و مقاومت ها رفت، سراغ لکه ها و پس ماند های اجتماعی( معتادین، مخالفین،بی هویت ها، له شده ها، مهاجرین، اقلیت ها) که توان ادغام شدن در یک کل منسجم ( جامعه) را ندارند. طنز ماجرا اینجاست که به واسطه ی طرد و بیرون گذاری این پس ماند ها یا استثناهاست که جامعه ممکن شده است. 📙
ادامه دارد...

@Kajhnegaristan