🔸آنتی ادبیات طرحی نو در ادبیات آذربایجان🔸

🔸آنتی ادبیات طرحی نو در ادبیات آذربایجان🔸
✍ جعفر بزرگ امین


🔸" بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم"
"آن‌ که به دنیا آمده تا هیچ برهم نزند، نه لایقِ احترام است نه شایسته‌ی شکیبایی"(رُنه شار)
" آنتی ادبیات سرپیچی بزرگی است از حرف شنوی و اطاعت محض ادبیات فسیل شده و فسیل واره هایی که سر سوزنی نافرمانی را بر نمی تابند." صالح سجادی- غزلسرای معاصر آنتی ادبیات طرح نوئی است در ادبیات به رکود و رخوت گراییده آذربایجان که برای نخستین بار در جامعه ادبی آذربایجان و نیز ایران طرح و عنوان می شود. طرح چنین پدیده نویِ ادبی( با عنوان شعر و ادبیات پساهفتادی از دو دهه قبل البته با تفاوتهایی آغاز شده بود) از طرف یک فعال ادبی شهرستانی آنهم از آذربایجان تُرک زبان برای حرفه ای های شعر و ادبیات آوانگارد جامعه ادبی پارس شاید تکراری ، مضحک، و از سرِ تفنن به نظر برسد. اما در ادامه مقاله وقتی این تفاوتها برشمرده شد این سوء تفاهم منتفی خواهد شد) از طرفی چه اشکالی دارد . شاید همین ایده ( و نه ادعا) جرقه ای باشد برای حرفه ای های جامعه ادبی پایتخت که از دل این طرح بکر جریان شعری و ادبی فرا آوانگاردی بیرون بکشند. طرح نویِ آنتی ادبیات به نظر من مطالبه ذوقی و ادبی خوانندگان و مخاطبان آذربایجانی خسته از ادبیات (به تعبیری دقیق تر شبه ادبیات کلیشه ای ، تکراری، و فسیل واره موروثی از گذشته است. )آنتی ادبیات نافی موجودیت ادبیات نیست بلکه به تعبیر دقیق پرهام شهرجردی نهی از آن است. به گفته ژاک دریدا پساساختارگرایی ضمن پذیرش واقعیت وجودی یک ساختار ادبی به فراروی ازآن و شالوده شکنی بنیادهای زیبایی شناختی و زبانی آن دست می یازد. از منظر آنتی ادبیات، ادبیات کارایی خود را از دست داده و تاریخ مصرف آن سپری شده است. آنتی ادبیات در شعر و ادب کلاسیک و معاصر فارسی و آذربایجان سابقه ای دیرین دارد اما با چنین عنوانی بطور مشخص طرح و ارائه نشده است. منشاء زایش آنتی ادبیات در واقع نظریه آوانگارد "ناادبیات" : نهی از معروف" پرهام شهرجردی ست که در خلال سخنرانیش در همایش دبستان لندن (آگوست 2007 ) ارائه کرده است. در حقیقت متن این سخنرانی آتش آنتی- ادبیات زیر خاکستر ذهن ام را مشتعل ساخت و موج مذاب آتشفشانی را که مدتها بود درونم را در می نوردید ، بیرون ریخت. مِهسَتی گنجوی، ایرج میرزا، تقی رفعت، آخوندواف، نیما، هدایت، شاملو، فروغ، براهنی، علی عبدالرضایی، پرهام شهرجردی شاعران و نویسندگانی هستند که آثار آنتی ادبیاتی آفریده اند. سارتر، مایاکوفسکی، چارلز بوکوفسکی، جویس، ویرجینیا وولف، و....به نظر من از نمایندگان برجسته آنتی ادبیات در عرصه جهانیند. . جالب اینجاست که رد پای موج آنتی ادبیات در شعر برخی از شاعران آوانگارد معاصر آذربایجان چون : دومان اردم ، رامین جهانگیرزاده، سعید موغانلی، فرزاد لیسی و...دیده شده بود. اما بدلیل نبود نقد ادبی و منتقد حرفه ای در آذربایجان کم و کیف این موج نو ادبی کشف و آشکار نشده بود. رادیکالیسم آنتی ادبیات آذربایجان در بعضی جنبه ها فراتر از جریان آنتی ادبیات دهه هفتاد فارسی می باشد. در شعر فارسی ساختار شکنی و تقدس زدایی در اساطیر، شاعران کلاسیک فارسی (هنوز از پاره ای از شاعران کلاسیک فارسی با عناوین و القابی چون مولانا و حضرت و شیخ اجل یاد می شود. ) و چهره های تاریخی صورت نگرفته است (منهای سخنرانی شاملو در دانشگاه برکلی در خصوص فردوسی) . به نظر من مِهسَتی گنجوی رباعی سرای قرن 490 هجری، "وغ وغ ساهاب" صادق هدایت، براهنی، شاملو، علی عبدالرضائی و نوشته های پرهام شهرجردی به ویژه، شاعران و نویسندگان پساهفتادی، نمونه های برجسته آثارآنتی ادبیاتی پارسی هستند. اما این اتفاق و جسارت(ساختار شکنی در اساطیر، چهره های تاریخی و ادبی و..) در شعر معاصر آذربایجان بوقوع پیوسته است. در شعر شاعران جوان و آوانگارد آذربایجان ساختار شکنی و قرائت بروز و انتقادی از اسطوره هایی چون کوراوغلو، دده قورقود ، عاشقها، سارا و خان چوپان، تیمور لنگ، و.. صورت گرفته است. آنتی ادبیات ترکیب کنایی و پارادو کسیکالی است در قبال ادبیات. آنتی- ادبیات گردن فرازی جنون آمیزی است در برابر ساختارهای کلیشه ای شده های زبانی، ذهنی و اندیشگی سنگ شده.


@Kajhnegaristan