دریدا:.. 🔶مسئله‌ی حقیقت چیزی منسوخ یا از مدافتاده نیست. حقیقت ارزشی نیست که آدم بتواند منکرش شود

دریدا:

🔶مسئله ی حقیقت چیزی منسوخ یا از مدافتاده نیست. حقیقت ارزشی نیست که آدم بتواند منکرش شود.
شالوده شکنی فلسفه منکر حقیقت نیست-- همانطور که ادبیات هم عملا حقیقت را انکار نمی کند. اساسا مسئله بر سر درک رابطه ای دیگر با حقیقت است. آسان نیست. ولی نباید مرعوب فیلسوفان سنتی شد(همانها که هر نوع به پرسش کشیدن حقیقت برایشان مساوی است با کنار گذاشتن فلسفه، و به همین دلیل هم آن "نافیلسوفان"ای را که با فلسفه مثل ادبیات مواجه می شوند محکوم می کنند)، نباید مرعوب این "مدارای سرکوب گر"شان شد که سرگرم بودن آدم با ادبیات را تحمل می کند تنها به این شرط که هیچ نسبتی با فلسفه، با حقیقت،یا در نهایت حتا با حوزه ی عمومی، نداشته باشی. کسی مثل ریچارد رورتی خیلی هم خوشحال می شود که ما خودمان را وقف ادبیات کنیم-- به شرطی که این مسئله ای خصوصی باشد،زبانی شخصی باشد، و پناه بردن به زبانی شخصی خیلی هم [تحت این شرایط] خوب است. من اما سعی کرده ام بر این واقعیت تاکید کنم که شالوده شکنی هیچ ربطی به خصوصی سازی فلسفه،به اینکه بگذاریم فلسفه زیر چتر ادبیات پناه بگیرد، ندارد، ژست [شالوده شکنی]،حد فاصلی که ترسیم می کند،به کل متفاوت است.
به همین خاطر هم هست که تردید دارم از "پسافلسفه" حرف بزنم. در واقع این اصطلاح به نظرم خطرناک است: هیچ "پس از"فلسفه ای وجود ندارد....



ژاک دریدا، رغبت به راز، ص.10


@Kajhnegaristan