و چنانچه، راه حل، حول محور سیاست دیده شود، محتمل است اراده، راه به تصاحب قدرت سیاسی ببرد

#یادداشت
✍ علی سروش کیا


🔶 چپ ، اگر نقطه عزیمت اش ، عدالت باشد ، ممکن است به سیاست به عنوان میانجی تغییر در سیاست بنگرد . و چنانچه ، راه حل ، حول محور سیاست دیده شود ، محتمل است اراده ، راه به تصاحب قدرت سیاسی ببرد . در این صورت ، شاید تغییر ، فراتر از جا به جایی افراد نرود . به گمان من ، چپ ، به نسبتی که خواست اش بر آمده از لزوم تحقق سوسیالیسم باشد ، بیش و پیش از هر چیز ، آزادی را خواهد طلبید . چه ، اگر هم بتوان عدالت را در غیاب آزادی ، به اجرا در آورد ، به هیچ وجه نمی توان آزادی را منهای عدالت تحقق بخشید . ممکن است این گفته ، کم و بیش نامعمول جلوه کند . اگر چنین باشد ، مایلم بگویم به برداشت من ،این از آن رو است که شاید درک مان را از آزادی تقلیل داده ایم و آن را در تعاریفی پذیرفته ایم که چارچوب های لیبرالیستیِ متبلور در ساختار های نظام سرمایه ارایه داده اند . آزادی ، در وهله ی نخست ، هنگامی امکان عینی شدن پیدا می کند که اساسا انسان از اجبار کار به تبع تامین معیشت رها شود . به معنایی که مارکس می گوید ، کار نه متوقف به نفی فاعل ، که سایق به اثبات او باید باشد . نه کار انسان را ، که انسان کار را برگزیند . نه زیر اجبار نیاز های تن ، که به سائقه ی توان های نهفته ای که مجال شکوفایی می طلبند . به عبارت دیگر ، حتی عدالتِ متصور در ایده کمونیسم ، نتیجه است نه هدف . هدف ، آزادی است . رهایی از انقیاد هایی که ساختار طبقاتی الزام کرده ، به سمت قوام گرفتن آزادی ای که این همانِ امکان رهایی انسان ، از بیگانگیِ با خود است . اما همچنان که در دعوت دینی ، فرد عادی ، در ابتدا با وعده ی نصیب بردن بهشت ، ترغیب به دین می شود و امید می رود که در روند ، طمع بهشت ، جا به خلوصِ بندگیِ خدا دهد ، در کمونیسم هم ، حل نخستین مشکل عینی انسان که دیرینه ترین مشکل او هم هست ، اولویت می یابد : معیشت . و این ، در شکلی که کمونیسم می طلبد ، حل نمی شود مگر با انحلال استیلای طبقاتی . اگر عدالت نتیجه است ، نه هدف ، مبارزه طبقاتی هم الزامی انحلال ناپذیر است ، نه مقصد . مانعی است در میانه ی راه که باید برداشته شود . طلب عدالت ، سائق به مبارزه ی طبقاتی است . در روند اما ، این آگاهی نطفه می بندد که مقصد ، ازادی است . آزادی ای که اگر در ابتدای راه ، عدالت را در مفهوم رهاندن انسان از گرو معیشت امکان عملی شدن ندهد ، اساسا قوام گرفتن اش ، ممکن نخواهد شد .
حال اگر به جامعه ی خود نظر کنیم ، از نظر من ، در قدم نخست ، راه حل را در تغییر سیاسی باید جست . اما نه به این معنا که نقطه ی عزیمت ، سیاسی باشد و مقصد ، تصاحب قدرت سیاسی . بلکه ، نگاه به هدفِ دور دست در افق داشت ، و در مسیر نزدیکی جستن به آن ، چندی و چونی گامی را که در این جا و اکنون باید برداشت ، تشخیص داد . این گام ، از نظر من سیاسی است ، اما نه به گونه ی کسب قدرت سیاسی به مثابه ی هدف . اگر چه ، بسیار سخت است که بتوان از پی کسب قدرت ، کاسب قدرت نماند .


@Kajhnegaristan