ژان-لوک نانسی …🔶 سیاست از موضع ذات مشترک یا تقدیر همگانی عقب نشینی کرده؛ … کارش دیگر تمامیت بخشی و یک پارچه سازی نیست

ژان-لوک نانسی


🔶 سیاست از موضع ذات مشترک یا تقدیر همگانی عقب نشینی کرده؛... کارش دیگر تمامیت بخشی و یک پارچه سازی نیست. از این منظر، شعار "همه چیز سیاسی ست" گویای طرز فکری نوالاهیاتی و عمیقا محافظه کارانه است. سیاست جایگاه های دیگر وجود را یکسره در خود جذب و مستحیل نمی کند. این جایگاه های دیگر وجود عبارت اند از فضاهایی که در آنها "قیاس ناپذیری" (incommensurability)* به نحوی از انحاء شکل می گیرد و عیان می شود: این فضاها را می توان به نام های هنر،دین، اندیشه، علم، اخلاق،مدیریت،مبادله، تولید،عشق، جنگ،خویشاوندی، وجد و بی خویشی و... خواند. و این فهرست همینطور می تواند تا بی نهایت ادامه یابد... با این حال این سپهرهای غیرسیاسی حوزه های به اصطلاح "خصوصی" نیستند که مثلا در تقابل با حوزه ی "عمومی" قرار گیرند: اگر بخواهیم از این اصطلاحات استفاده کنیم، باید بگوییم تمامی حوزه ها یا سپهرها[توامان] عمومی و خصوصی اند. همه ی آنها مشترک اند**... میان این پیکربندی ها یا اشکال ظهور، قیاس ناپذیری حکم فرماست (البته،بار دیگر، بدون فراموش کردن نقاط تلاقی و تسری شان). سیاست در این فضا از نو نقش می بندد و باز پیکربندی می شود:فضایی که در آن این قیاس ناپذیری باید حفظ شود و برقرار بماند،قیاس ناپذیری عدالت و ارزش. به زعم آن ادعای الاهیاتی -سیاسی،... سیاست دیگر جایگاهی برای تصدی گری یا منظم کردن یک تمامیت یکپارچه (unitotality) نیست. سیاست، در عین حال جایگاهی برای شکل دادن (mise-en-forme) یا تعین بخشیدن (mise-en-présence) به قیاس ناپذیری یا تحمیل وحدت سرچشمه و غایت، یعنی در یک کلام،وحدت و یگانگی "بشریت" هم نیست.سیاست مسئول فضا و فضاگذاری (یعنی مکان-زمان) است، نه مسئول شکل و شکل دهی

---------------------------------------

*نانسی، در کتاب حقیقت دموکراسی، "قیاس ناپذیری" را نتیجه ی "نامتناهی بودن انسان، یا فراروی و استعلای آدمی از خویشتن "تلقی می کند که "در اصل و منشاء دموکراسی" ریشه دارد(ر.ک حقیقت دموکراسی.ص.6).

**مفاد نقد شالوده شکنانه ی نانسی و دریدا بر پیش فرض های ساده انگارانه و تقلیل گرایانه ی پراگماتیسم ریچارد رورتی در همین سطر پیداست. رورتی برای اینکه بتواند یکراست و بلاواسطه (بدون واسطه ی نظری و تمهید انتقادی و حتی الامکان از مسیری دور از "فلسفه" آنطور که در خاک اروپا فهمیده می شود، و البته به ضرب شعارهای از قضا "فلسفی" ای چون "اولویت دموکراسی بر فلسفه" برود سراغ "پراگما" ی سیاسی و مشخصا توجیه حقانیت دموکراسی لیبرال، مفهوم "مرز" یا "حد" (درون/ بیرون، خصوصی/عمومی) را به عنوان پیش فرضی بی چون و چرا مسلم می گیرد؛ حال آنکه کل پروژه ی شالوده شکنی دریدایی (و از جمله هستی شناسی نانسی) مبتنیست بر دنبال کردن روندهای امتراج، تخلخل و تسری فضاها و عدم تعین مرز مابین درون و بیرون، خصوصی و عمومی،... در واقع، از منظر شالوده شکنی ،پراگماتیسم رورتی حتا پراگماتیک هم نیست، چون حیات کمونال انسان، در عمل همواره درگیر تجربه ی درهم شدن افق ها و مخدوش شدن مرزهاست. و بالاخره اینکه شالوده شکنی دقیقا همان چیزی را در کانون تامل انتقادی قرار می دهد که در تفکر رورتی یکسر از قلم افتاده یا به عنوان امر بلاموضوع و فاقد اهمیت عملی کنار گذاشته شده است: (عدم) امکان سرچشمه یا "آرخه" (arkhë)


@Kajhnegaristan