«عاشقانه اى براى شعر». ✍ عبدالله صمدیان …به شعرکه مى رسم، مى ایستم،. کلاه از سر برمى دارم

"عاشقانه اى براى شعر"
✍ عبدالله صمدیان


به شعركه مى رسم، مى ايستم،
كلاه از سر برمى دارم.
- اوّل به اشتقاقات مى انديشم :
شاعر، شعور، آگاهى،اشراف به
زمانه،مستعد، مسلط،" دشوارى
وظيفه" دغدغه ى عدالت،آزادى
درسايه ى عدالت ...
- بعد، اتصالات : زبان، توان ،
ريتم ، فرم، روزآمدى، ايجاز ...
- كسى كه در شعر "اهل" شد:
مسبوق به پيشينه،مسلّط برقواعدو
فرارونده از آن ها،آشنايه فضاهاىِ
حاضر، بايد در نگاه من جذّاب باشد
من نبايد دوخته بر سليقه ى خود
باشم، عيار سنج بايدباشم، نه
خود معيار،تاازدركِ لذّتِ ديگرگونه ها
دور نمانم
- فرم مقّدم بر تولّدِشعرنيست واز
جانمايه ى شاعردر لحظه ى سرايش
شكل مى گيرد.
-يكى ذرّه بين است، ديگرى تلسكوپ
از تلسكوپ كار ذرّه بين خواستن ،
خطاست وازپيام آور و پيامبر، كارِ
پيام گير. حق ندارم گير بدهم به
پيامبرانِ اًلوالعظم شعر، تاوقتى كه
فراتر نرفته ام_ فرارفتنى كه با
انصاف و اشراف درك مى شود،
نه با خودپسندى و خود محورى.-
-اينهمه راشعر به من مى گويدو
ازمن مى خواهد. سرمايه ى من
اوست وسرمايه ى او درونِ من،
كه سرشار باشد از:حس شده ها،
زيسته ها،ديده ها و شنيده ها و
خوانده ها و خلوتِ باهستى وهستان
ورُفته شده گى ازشوق جلوه ها و
حقارت ها.

@Kajhnegaristan