ریشه‌های درختی تنومند و سایه گستر (۱۵). ✍ فرزام پروا …

ریشه های درختی تنومند و سایه گستر(15)
✍ فرزام پروا



🔶-لکان در قالب/ماتریس گراف(نمودار) اشتیاقش که 10 سال بعد در سال 1960 ارائه کرد... مرکز ماتریس را توسط همبستگی بین سوژه و بزرگ دیگری مشخص کرد. چطور ما قرار است این را در سطح سمبولیک بفهمیم؟ سوژه بایستی دیگری را به عنوان یک سوژه دیگر قبول یا بازشناسی کند تا دیگری او را به روشی کافی یا معتبر بازشناسد. و شما بایستی اول وجود و ارزش دیگری را به رسمیت بشناسید تا دیگری شما را بازشناسد. در کار هگل، تنگنای موقعیت ارباب این است که او برده را به عنوان سوژه نمی شناسد. به این ترتیب ارباب می بازد چون او نمی تواند توسط کسی بازشناسی شود. ارباب برده را به عنوان سوژه نمی شناسد و بنابراین انقیاد و سرسپردگی برده بازشناسی ارباب را به دنبال نخواهد داشت. سرسپردگی برده صرفا قدرت ارباب را به رسمیت می شناسد‌‌‌‌؛ آن هرگز او را به عنوانِ سوژه بازنمی شناسد.
از سوی دیگر در تاریخ این برده است که پیروز می شود، چرا او کسی است که کار می کند، و از طریق کارش هیچ را موثر و کارا می کند. مارکس این فرآیند دیالکتیکی را برداشت و آن را اساس این وعده قرار داد که در پایان ارباب واقعی تاریخ برده خواهد بود.
-این موقعیت آنالی تیک را موجه می کند: شما به یک دیگری نیاز دارید. این توضیح می دهد چرا در جلسه، روانکاو این سوژه دیگر را متجسد و مجسم می کند، [ سوژه‌ای که] از او می توانید هویت تان را دریافت کنید. این بطور ضمنی می گوید بازشناسی دیگری، بازشناخته شدن توسط اوست. این بطور ضمنی می گوید اشتیاق بنیادین یک سوژه انسانی بازشناخته شدن است. برای سالیان طولانی لکان این موضوع را بسط داد، و Wunsch فرویدی را به عنوان اشتیاق برای بازشناسی توسط دیگری تعریف کرد.


@Kajhnegaristan