سوال این است که چگونه می‌توان رابطه‌ای ازنوع سوم میان خود و دیگری ایجاد کرد؟

#یادداشت
✍ قربان عباسی


🔶هستی شناسی ایرانیان مشتمل بردو بخش بوده است ازیک سو اندیشه نابودسازی خودبه دست دیگری ازطریق نوعی یکسان شدگی با دیگری و ازسوی دیگر اندیشه نابودسازی خود به دست خود ازطریق بی توجهی لازم به دیگری.
سوال این است که چگونه می توان رابطه ای ازنوع سوم میان خود و دیگری ایجاد کرد؟ این وضعیت هستی شناختی سوم راه حلی است که آن را می توان با استناد به آثار نورتروپ فرای وتزوتان تودوروف اندیشه فراارزشگذاریtrans valuation نامید که به معنای بازگشت به خود پس ازعبور ازدیگری است. دراین وضعیت ما نه بیگانه پرستی داریم و نه بیگانه ستیزی را
دراین وضعیت سومی فرد سرزمین و میاث قومی خود را ترک می کند و به سرزمین های دیگر سفر می کند تا ازمیراث آنها بیاموزد این سفر می تواند سفری خیالی و ذهنی باشد ولی درهرحال به افقی بازمحتاج است می توان از منتسکیو و کتاب نامه های ایرانی او نام برد.
چنین حالتی که می توان با استفاده ازمفهومexotopic باختین وضعیتی برون موضعی نامید به کشف میراث بشری و جهانشمولیت آن کمک می کند.درواقع این کشف توجه ضروری به این نکته است که کدام فرهنگ بیشترین خدمات را به علم و هنر و سیاست تقدیم کرده است.
رفتار متمدنانه یعنی احترام به یکسری اصول جهانشمول.کشف ارزش های جهانشمول و دفاع اخلاقی و فلسفی از آنها ما را دربرابر پارادایم جدیدی از روابط انسانی قرار می دهد که ازدیدگاه پدیدارشناختی هگل می توان آن را بازشناسی انسانی توسط انسانی دیگر نامید.هردر اندیشمند آلمانی این بازشناسی را با واژه همدلی مشخص می کند.نظریه هردر بدان معناست که اعتقادبه جوهرجهانشمول بشری موجب ایجاد قدرت تفاهم و نگرشی همدلانه می شود که از طریق آن می توان فرهنگ های بسیاری را درک کرد.
چسترتن معتقد بود سنت دموکراسی مردگان است و به همین دلیل قابلیت تصمیم گیری برای شیوه زندگی و آزادی زنده ها را ندارد.این دقیقاً بحثی است که درانقلاب فرانسه بین برک و توماس پین اتفاق افتاد پین درضدیت با برک محافظه کار خود را مدافع حقوق زنده ها نامید.تامس جفرسون با دفاع ازگفته پین اعلام کرد مرده ها هیچ حقوقی ندارند زیرا وجودی ندارند.
کارروشنقکر دراین میان چیست؟ زیستن درخانه بزرگ بشریت.وطن واقعی او ایده بشریت است.سن ژان پرس شاعرفرانسوی درسفری به ایالات متحده درسال 1940 درپاسخ به پرسش های مامورگمرکی که ازاو بازخواست می کرد ودرباره نام و نشان او می پرسید چنین گفت:«نام من خانه من است زبان من هستی من است وطن حقیقی من ایده های من است»
بشریت و دیگری مفاهیم کلیدی روشنفکرهستند.روشنفکر ازاین حکم پیروی می کند:«درباره دیگری همانگونه بیندیش که درباره خود می اندیشی».روشنفکر مسافری است که ازایده ای به ایده ای دیگر درفت و آمد است و گاه این مسافرت را به صورت تبعیدی ارادی و خودخواسته انجام می دهد.روشنفکر برای شرکت در روند فراارزشگذاری خود را درتبعید ازفرهنگ خویش قرار می دهد.روشنفکر خود را به تنهایی تبعید می کند و شجاعت تنها اندیشیدن را نصیب خودمی کند که لازمه آن مخالفت با رای توده هاست.روشنفکر درگفت و گویی مداوم و مستمر با خود و دیگری است

@Kajhnegaristan