🔶 «اودیسه لکانی» (بخش سوم)

🔶"اودیسه لکانی" (بخش سوم)
✍ فرزام پروا


آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

جای شگفتی نیست که فیلم کوبریک که «بزرگ دیگری» را هدف گرفته، همزمان چون تراژدی اوریپید، داستان متامورفوزهای متوالی هم باشد، چه برای هر متامورفوزی، شاهد و مخاطبی لازم است. طرفه اینجاست که کشف داروین در مورد متامورفوز تبار انسان، بیش از همه اصحاب کلیسا را آشفته کرد: کسانی که شغلشان علی الظاهر پاسداری از شأن بزرگ دیگری است. البته این خود سخن طنز آمیز لکان را به یاد می آورد که می گوید: «تنها کسانی که به خدا اعتقاد ندارند کسانی هستند که از قِبل او ارتزاق می کنند». در حالی که متامورفوز شاهدی است بر وجود دیگری بزرگ، و نه مانع و رادع و به زیر سوال برنده آن. چه توان کرد که تاریخ آدمی پر است از چنین حماقتهای مکرری که بطور استثنایی با کورسوی شمع های کوچکی برای مدت کوتاهی منور شده اند. مگر همین اصحاب کلیسا نبودند که در برابر کار شگفت انگیز شامپولیون در رمزگشایی از خط هیروگلیف – در سنگ رزتا – قد علم کرده بودند؟ چرا که رمز گشایی از کتیبه های مصری، تاریخ کتاب مقدسشان را در مورد زمان طوفان نوح به هم می ریخت؟ همان رمز گشایی که متد فروید هم در بررسی کتاب «خاطرات یک بیمار عصبی» دانیل پل شربر بود، یا به عبارت دیگر، رمز گشایی پیام بزرگ دیگری. چه شربر، در این اثر شگفت – که فروید احتمال می دهد در هذیانهای او حقیقت بیشتری از سخن خودش وجود داشته باشد – دردی دارد که نمی تواند آن را اظهار کند: وجود نداشتن بزرگ دیگری. همین است که او دست به کار اختراع بزرگ دیگری می شود: بزرگ دیگری که ماموریتی بر او محول کرده؛ اینکه ابتدا زن شود [متامورفوز] و سپس نسل جدیدی از آدمی را به وجود بیاورد و بشریت را نجات بخشد. اما این بزرگ دیگری تصنعی ایرادی دارد: شربر از فهم معنای پیامهای او عاجز است، گرچه یقین دارد که این پیامها معنی دارند. او در جمله ای به یاد ماندنی از کتاب خود می گوید: «هر بی معنایی خود را باطل می سازد». به عبارت دیگر آنچه دلالت دارد دالها نیستند، بلکه خود دلالت است: دلالت متامورفوز. بزرگ دیگری که خود در معرض متامورفوزهای متوالی است، و این چنین است که چهره سمپتوم های بشری هم که بزرگ دیگری را مخاطب قرار می دهند تغییر می کند، تا به دنیای امروز می رسیم که دنیای سمپتوم های تنهایی است: از اوتیسم گرفته تا دمانس.
اما غیر از متامورفوز انسان نماها به انسان، در فیلم کوبریک چه متامورفوز دیگری داریم؟ متامورفوز انسان به کودک – ستاره در انتهای فیلم، و پیش از آن، متامورفوز کامپیوتر هال به انسان. کامپیوتر به این دلیل ساخته می شود که بتواند محاسباتی را بدون چوب لای چرخ – ناخودآگاه – انجام بدهد، و همچون آدمی اسیر سائقها و هیجانات نباشد. اما این کامپیوتر هم ظاهرا از فرمول تغییر شکل کوبریک نتوانسته قسر در برود، و آن پرتوهایی که از سنگ سیاه بزرگ دیگری ساطع می شود و جریان متامورفوز را از ابتدا در فیلم راه انداخته، او را هم تحت تاثیر قرار داده است. به نحوی که مرتکب اشتباه می شود، و در مواجهه با فضانوردانی که نقشه کشتن او را کشیده اند، مقابله به مثل می کند، و مانند حیوانی به طور غریزی به صیانت از نفس خود می پردازد. صد البته که کوبریک ما را از پیش برای این متامورفوز آماده ساخته: بارها ما از چشم هال جهان درون سفینه را نگریسته ایم، و شأن انسانی خود را از پیش به او بخشیده ایم.
ادامه دارد....

@Kajhnegaristan