#یادداشت✍ پویا ایمانیآگامبن در "قطعات : واژه و وهم در فرهنگ غربی" می گوید : منطق بت وارگی

#یادداشت
✍ پویا ایمانی


آگامبن در "قطعات : واژه و وهم در فرهنگ غربی" می گوید : منطق بت وارگی (فتیشیسم) بی شباهت به منطق مالیخولیا نیست، چرا که تکرار و جایگزینی ابژه ی یک بت واره (فتیش) اقتضا می کند که ابژه ای دست نیافتنی "دقیقا به واسطه ی دست نیافتنی بودن اش،نیازی انسانی را ارضا کند "(ص33). بت واره پرست (فتیشیست) جذب ویژگی یا خصلتی خاص در ابژه می شود، و نه جذب کلیت ابژه ای خاص در ذات خود، به طوری که هر ابژه ی دیگری هم با چنان خصلتی نیاز فرد بت واره پرست را ارضا خواهد کرد( اگر فرد جذب ابژه ای در تمامیت اش شده بود و نه جنبه یا خصلتی به خصوص از آن ابژه، این دیگر نه فتیشیسم، که عشق بود). در نتیجه، ابژه ی بت وارگی جایگزین و بدل ابژه ای همواره غایب است، درست مثل تمهید، شعری مجاز مرسل که امکان جایگزینی یک کل با جزئی از آن کل را می دهد. به عبارت دیگر،"چون بت واره به مثابه ی نفی و نشانه ی غیاب است...
چیزی است همواره قابل جایگزینی که هرگز هیچ یک از مظاهر و تجسم های اش در خرج کردن تمام ظرفیت نیستی ای که بت واره نماد آن است توفیق نمی یابند"(همان). با این همه، نکته ی جالب درباره ی بت وارگی این است که هرچند این رابطه ی فاسد و انحراف آمیز (یعنی فتیشیسم) در نگاه اول عجیب و غیر معمول به نظر می رسد، تجربه ایست کاملا معمول و هرروزه. دلیل این امر هم آن است که بت وارگی یا فتیشیسم بیانگر نقش کالا در سرمایه ی مصرفی است.
در جامعه ی مصرف گرا، آنچه مارکس "ارزش مصرفی" یک ابژه می نامید بدل به زیربنای مادی ارزش دیگری می شود که ناملموس است و "ارزش مبادله" نام دارد. آگامبن خاطر نشان می کند که تقسیم و دوپارگی ارزش شئ مادی بین چیزی که در چارچوب فعالیتی هدف مند، کارا و قابل مصرف است، و کالایی که ارزش اش تنها در مبادله بازشناخته می شود، عاقبت خود شئ را متحول می کند. ابژه اینچنین بدل به "کالایی ماهیتا غیرمادی و مجرد می شود که بهره مندی یا کسب لذت انضمامی و عینی از آن محال است مگر از خلال انباشت و مبادله" (ص37). شباهت بنیادین بین کالا و ابژه ی انحراف فتیشیستی در اینجا آشکار می شود:
درست مثل ابژه ی بت واره که هرگز نمی توان آن را به طور کامل به تملک خویش درآورد، کالا را نیز نمی توان آن را به طور کامل به تملک خویش درآورد، کالا را نیز نمی توان هم به مثابه ی ابژه ای به دردبخور و کارا (یعنی شیئی که ارزش مصرف دارد) و هم به منزله ی ابژه ی دارای ارزش مبادله مورد استفاده قرار دارد. در سرمایه داری کالایی، ابژه به دو واقعیت به کل متناقض شکل می دهد: "هیات مادی ای که کالا در آن تجسد یافته ممکن است به هر طریقی مورد استفاده قرار گیرد، و هم چنین ممکن است چنان به طور بنیادی دستکاری شود و تغییر ماهیت یابد که اساسا نابود شود و از بین برود، اما کالا طی این نابودی باردیگر دست نیافتنی بودن اش را به نمایش می گذارد" (همان). باید اذعان کرد که بحث آگامبن کاملا با رویکرد مارکس به بت وارگی کالایی خواناست. ولی جنبه ی مهم بحث او توجه به این نکته است که روند کالایی شدن مستلزم "افسون زدگی" و "استحاله" ی ابژه است که طی آن ارزش مبادله در نهایت بر ارزش مصرف سایه می اندازد و آن را تحت الشعاع قرار می دهد.
این استحاله یا تغییر ماهیت ابژه در زیبایی شناسانه کردن (استتیزاسیون) زندگی هرروزه در دوران مدرن به اوج خود می رسد که طی آن فرایند بت واره سازی (فتیشیزاسیون) به قلمرویی رانده می شود که در آن پتانسیل انقلابی این روند-یعنی از آن خودسازی و تصاحب کامل امر غیرواقعی- فعلیت می یابد. تحقق و فعلیت کامل بت واره سازی، که مثال های بارزش را می توان در مفهوم "کالای مطلق" (commodity absolute) شارل بودلر و ژیگول بازی (dandyism) بو برومل سراغ کرد، بدین معناست که ارزش مبادله و ارزش مصرف "متقابلا یکدیگر را خنثی می کنند "و بدین سان کالایی را که وجودش مولود و معلول همین تمایز است از بین می برند. آگامبن درباره ی شخصیت "ژیگولو" می نویسد او "امکان برقراری رابطه ای تازه با چیزها را به ما می آموزد که هم از استفاده ی از ارزش مصرفی آنها فراتر می رود و هم از بهره مندی از انباشت ارزش مبادله ایشان. او ناجی چیزهاست، کسی ست که با وقار و آراستگی اش اشیاء را از گناه نخستین شان- یعنی کالا- پاک می کند" (ص 48). پس در این نقطه، تقسیم ارزش ابژه و متعاقبا تولید آن در شکل وجودی مجرد و غیر مادی، در فرایند کالایی شدن به اوج خود می رسند و سرانجام امکان برقراری رابطه ای تازه با اشیاء را فراهم می آورند. این رابطه ی تازه دیگر مستلزم تملک یا تصرف ابژه به مثابه شیئی مادی نیست، بلکه تکمیل و تصاحب نهایی امر غیرواقعی را میسر می کند، به عبارت دیگر آنچه را که غایب است، از طریقی نفی غیاب آن چیز، حاضر می کند.


@Kajhnegaristan