🔸رانه‌ی مرگ🔸 …از میان همه نوشته‌های فروید، آن شاهکاری که ما به نام ورای اصل لذت می‌شناسیم، احتمالا یگانه اثری است که در آن فروید ب

🔸رانه ی مرگ🔸


از میان همه نوشته‌های فروید، آن شاهکاری که ما به نام ورای اصل لذت می شناسیم، احتمالاً یگانه اثری است که در آن فروید به نحوی مستقیم -و با چه بینش ژرفی- به تامل و تعمق مشخصا فلسفی می‌پردازد. تامل فلسفی باید به مثابه [کنشی] "استعلایی" درک شود، یعنی به مثابه امری که با نوع خاصی از تحقیق درباب پرسش اصول سر و کار دارد. به هنگام قرائت ورای اصل لذت این نکته سریعا آشکار می‌گردد که دلمشغولی فروید به واقع پرداختن به استثنا های آن اصل نیست؛ و آنها مصادیق آنچه "ورای" اصل لذت است، نیستند. همه ی استثنا های آشکاری که فروید بدان‌ها اشاره می‌کند، نظیر حالت دوری و ناخوشی و المی که اصل واقعیت بر ما تحمیل می‌کند، ستیزهایی که باعث می شوند آنچه برای بخشی از وجود ما لذت بخش است از سوی بخشی دیگر به مثابه ناخوشی حس شود، بازی هایی که به یاری آنها می کشیم تجارب دردناک خود را باز تولید کرده و بر آنها مسلط شویم، یا حتی آن اختلالات کارکردی یا پدیده های ناشی از انتقال که به ما می آموزند رخدادهای به تمامی و آشکارا دردناک نیز با نظم و قاعده ای لجوجانه بازتولید می شوند- اینها جملگی از سوی فروید صرفاً به مثابه استثناهای آشکاری بررسی می‌شوند که آشتی دادنشان با اصل لذت هنوز هم ممکن است. به عبارت دیگر، هیچ استثنایی بر خود این اصل وجود ندارد- هر چند به نظر می‌رسد برخی پیچیدگی‌های عمدتاً غریب به واقع در عملکرد و تحقق [اصل] لذت حضور دارد. و این دقیقا همان جایی است که مشکلات و مسائل ظاهر می شوند، زیرا اگر چه هیچ چیز ناقض اصل لذت نیست، و هر چیزی را همیشه می‌توان با آن آشتی داد، لیکن جای تردید بسیار است که این امر بتواند عناصر و فرایند های گوناگونی را توضیح دهد که اعمال این اصل را تا این حد پیچیده می کنند. کاملا ممکن است همه چیز توسط اصل لذت هدایت شود، بی آن که در نتیجه این امر نهایتاً بدان وابسته باشد، و از آنجا که مقتضیات اصل واقعیت نیز توضیح بهتر و رساتری در مورد پیچیدگی های فوق الذکر عرضه نمی‌کند، پیچیدگی‌هایی که خود غالباً محصول خیالبافی یا فانتزی اند، پس باید چنین نتیجه بگیریم که اصل لذت، هر چند ممکن است برهمه چیز حاکم باشد، لیکن نمی توان آنرا آخرین یا بالاترین مرجع (authority) سراسری دانست. هیچ استثنایی بر این اصل وجود ندارد، اما پسمانده ای هست که نمی‌توان آن را به اصل لذت فروکاست، هیچ چیز این اصل را نقض نمی‌کند، اما چیزی باقی می‌ماند که به بیرون آن تعلق دارد و با آن همگون نیست- یا در یک کلام، چیزی ورای...
در اینجاست که باید به تامل فلسفی متوسل شویم .چیزی که ما آن را یک اصل یا قانون می‌نامیم، در وهله نخست، امری است حاکم بر حوزه ای خاص: در این معناست که ما از یک اصل تجربی یا یک قانون سخن می گوییم. از این روست که می‌گوییم اصل لذت به صورت کلی و بدون استثنا در حیاط حاکم است یا آن را هدایت می کند. اما پرسشی دیگر و کاملا متمایز نیز وجود دارد: به لطف چه چیزی یک حوزه توسط یک اصل هدایت می‌شود؟ باید اصلی از نوع دیگر نیز در کار باشد، نوعی اصل مرتبه دوم، که تبعیت ضروری این حوزه از این اصل تجربی خاص را توضیح میدهد.همین اصل مرتبه دوم است که ما آن را استعلایی می‌خوانیم. لذت تا آنجا که حیات روانی ما را هدایت می‌کند، یک اصل است. اما هنوز باید از خود بپرسیم، چیست آن بالاترین مرجعی که حیات روانی ما را تابع سلطه ی این اصل می کند؟

----------------------------------------

ژیل دلوز، رانه ی مرگ، ترجمه ی مراد فرهادپور، ارغنون/ مرگ

@Kajhnegaristan