…🔶گفتیم که عملکرد فروید تا چه حد اخلاقی بوده است، اما اخلاق روانکاوی، ادامه اخلاق ارسطویی یا اخلاق کانتی نیست

#روانکاوی


🔶گفتیم که عملکرد فروید تا چه حد اخلاقی بوده است، اما اخلاق روانکاوی، ادامه اخلاق ارسطویی یا اخلاق کانتی نیست. اخلاق روانکاوی نه بر مبنای وظیفه نه بر مبنای حکم که بر مبنای اشتیاق است. در واقع نوروتیک کسی است که بیش از حد دغدغه وظیفه و حکم را دارد، نوع وسواسی آن به گونه ای، و نوع هیستریک اش به گونه ای دیگر، درست به این دلیل که وظیفه و حکم آنها را از گرفتار شدن در تلاطم های اشتیاق محافظت می کند، کسی که به حکم وظیفه عمل می‌کند در برابر دیگری پاسخگوست، اما کسی که به حکم اشتیاق خودش عمل می‌کند به خودش پاسخگوست، اگرچه در نهایت اشتیاق آدمی، اشتیاق دیگری است، اما در اینجا منظور از دیگری، دیگری بزرگ است، هدف از روانکاوی تولید یک مشت افراد تک رو و خود محور نیست که همه ارزش‌ها را با دیده تحقیر بنگرند و هر تلاشی را بیهوده بینگارند، درست است که فروید هم همچون حافظ اعتقاد راسخ داشت که عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی، اما این اعتقاد هیچ یک از آنها را از تلاش برای گفتن و خوب گفتن bien-dire باز نداشت، خوب گفتن ایده‌آل روانکاوی است، برخلاف هر نوع درمانی که هدفش به اصطلاح خوب زیستن است. خوب زیستن آن چیزی است که بر اساس آموزش ها و معیارهای گفتار اربابی تعیین می شود، یعنی درست همان چیزی که در قاموس حافظ نیست، حال آنکه خوب گفتن یک محصول اخلاقی است. هدف روانکاوی نه تولید انسان های استاندارد و چوخ بختیاری است و نه مشتی افراد تک رو و خودمحور و در نهایت اتیستیک و بدون هیچ گونه رابطه اجتماعی.قبلا گفتیم که به عقیده لکان روانکاوی دستیابی به تفاوت مطلق است و این تفاوت مطلق خود را در نوع خاص ارتباطی که سوژه با سوژه های دیگر برقرار می‌کند به ظهور می رساند و نه در قطع ارتباط با آنها که این آخری راه معتکفین و عزلت نشینان است. در حقیقت یکی از معیارهایی که پایان روانکاوی را تعیین میکند همین مقوله رابطه اجتماعی است و این همان چیزی است که وصف پلتیک روانکاوی بر آن استوار است و روانکاوی در اکستانسیون را رقم می‌زند، قرار بر این نیست که از بطن رابطه خصوصی، دو نفره، نزدیک و در هم پیچیده ی آنالیز و آنالیزآن سوژه ای سر بر آورد که دنیا و هرچه را در آن است نفی کند. گوشه عزلت اختیار کند و بقیه عمرا به قول ولتر صرف گلکاری در باغچه اش کند. و یا اینکه حداکثر خودش را در پشت مشتی روابط دو نفره دیگر مخفی کند و بقیه عمر خود را در دفتر روانکاوی اش مخفی میکند. روانکاوی قبل از هر چیز و بالاتر از هر چیز، یک گفتار است و تنها گفتاری است که این صلابت را دارد که در مقابل گفتار اربابی قد علم کند، گفتاری است که در مقابل گفتار اربابی است. نه ناتوانی گفتارهیستریک را دارد و نه چاکری گفتار دانشگاهی را، و همانطور که قبلا گفته‌ام تنها گفتار اربابی باقیمانده گفتار کاپیتالیستی است که این قدرت را داشته که سایر گفتار های اربابی را به نابودی بکشاند و از این رهگذر صیقل هم پیدا کند.
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند/ جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
منظور حافظ از هویدا کردن اسرار چیست؟ مگر منصور حلاج چه می‌گفت که مستوجب به دار آویختن بود؟ این اسراری را که او بدان دست یافته بود مگر چه بود؟ که به شکوه آنها و به شکوه دارنده آنها، چوبه‌دار عزت یافته و سربلند شده. این آن چیزی است که حافظ و حلاج و مولانا و امام محمد غزالی و دیگران نامش را عشق گذاشته اند و فروید به آن نام "لیبیدو" داده و لاکان آن را "اشتیاق" نامیده است و اینها آن چیزهایی است که در هیچ یک از محاسبات گفتار اربابی در هیچ عصر و زمانه ای نمی گنجیدند. عشق، لیبیدو، اشتیاق یا هر نام دیگری که به آنها داده شود، یعنی جنبش، یعنی تپش،یعنی جستجو، یعنی حرکت، یعنی موتور حیات...

#میترا_کدیور


@Kajhnegaristan