این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
🔸تحلیل انتقادی گفتمان (بخش آخر)
🔸تحلیل انتقادی گفتمان(بخش آخر)
✍ مریم زمانی
🔆در ادامه خواهیم دید فرکلاف، با تعریف نابسندهای که از گفتمان ارائه داده و آن را به حوزه زبان فروکاسته، بخش بزرگی از کنشها و رویدادهای اجتماعی را از حوزه گفتمان به حاشیه رانده و برای حل این مسئله، رابطهای دیالکتیکی میان این دو، آنهم با واسطه ایجاد کرده است. بدون این واسطه او عملا قادر نیست از تغییرات اجتماعی و فرهنگی که سودای آن را در سر دارد، سخنی به میان آورد؛ یا پرداخت به این تغییرات را به حوزه تحلیل انتقادی گفتمانش بکشاند.
پیشتر به این مسئله اشاره داشتیم که فرکلاف مدونترین الگوی روششناختی را برای تحلیل انتقادی گفتمان ارائه داده است؛ اما تعریف او از گفتمان آنچنان که باید بسنده نیست. وداک و فاندایک نیز در این تعریف با فرکلاف همسو هستند؛ اگرچه هریک دغدغههای مختص به خود را در تحلیل انتقادی گفتمان میجویند. فرکلاف گفتمان را زبان به مثابه کنشی اجتماعی تعریف میکند. در واقع باید گفت گفتمان برای فرکلاف همان زبان در کاربرد آن تعریف شده است؛ اما مسئله در تعریفی است که او از کاربرد دارد. او کاربرد زبان را بهمثابهی مولفهای از زندگی اجتماعی، به دیگر مولفههای اجتماعی پیوند داده است. از این رو در بحث فرکلاف، زبان به مثابه کنشی اجتماعی، به کاربرد صرف زبان ارجاع ندارد. فرکلاف میگوید زبان بهمثابهی کنش اجتماعی در ارتباطی نظاممند با دیگر کنشهای اجتماعی و فرهنگی، به جهان اجتماعی متشکل از معنا، هویتها و روابط اجتماعی شکل میبخشد و همزمان از آنها شکل میپذیرد. یعنی همزمان که تغییرات اجتماعی و فرهنگی را بازتاب میدهد، فعالانه در ایجاد تغییرات اجتماعی و فرهنگی مشارکت میکند. (فرکلاف 1995 و 2003؛ و یورگنسن و فیلیپس، 2002)
اما چرا چنین تعریفی از گفتمان چندان که باید بسنده نیست؟ چنانکه مشخص است فرکلاف گفتمان را به کاربرد زبان فروکاسته است و هر قدر هم دامنه این کاربرد را گسترده کند و به سایر پدیدههای اجتماعی پیوند بزند، باز یک جای کار مسئله دارد. چراکه این تعریف، بخش گستردهای از مناسبات اجتماعی را که در حوزه زبان نمیگنجد، از بحث خود کنار گذاشته و آن را به حوزه غیرگفتمانی کشانده است. به بیان دیگر باید گفت نظامهای نشانهای نازبان، جای تنگی در بحث فرکلاف دارند و اگر هم به شکل محدودی به آنها اشاره میشود، تابع زبان و قواعد زبانی به حساب آمدهاند.
چنین تعریف نابسندهای دست فرکلاف را برای برقراری ارتباط میان زبان بهمثابهی کنشی اجتماعی با دیگر رویدادها و پدیدههای اجتماعی که به حوزه غیرگفتمانی متعلقند تنگ کرده است. به همین دلیل است که الگوی روششناختی او سهوجهی است و او ناگزیر است در یک وجه، متن را بهمثابهی متن ببیند و در دیگری بهمثابهی کنشی گفتمانی و در نهایت بهمثابهی کنشی اجتماعی. اگر او میتوانست دایرهی گفتمان را از تنگنای زبان خارج کند، دیگر نیازی به طرح الگوی سهوجهی نداشت.
الگوی او از آن جهت سهوجهی است که او نیازمند واسطهای برای برقراری ارتباط میان جنبههای گفتمانی و غیرگفتمانی مناسبات اجتماعی است. گفتیم که تعریف محدودبهزبانٍ فرکلاف سبب شده او تمامی کنشهای اجتماعی را گفتمان تلقی نکرده و تنها آن جنبههایی از کنش اجتماعی را گفتمان ببیند که در ارتباط با کاربرد زبان مورد بحثاند. البته ناگفته نماند که او توجه اندکی به دیگر نظامهای نشانهای نیز دارد، اما چنانکه گفتیم این توجه اندک، محدود به ملاحظات زبانی است و او نازبان را هم تابع قواعد زبان مورد بحث قرار میدهد. این مسئله است که رویکرد او به گفتمان را با چالش مواجه کرده است. چراکه سبب شده او ابعاد گستردهای از جهان اجتماعی را به مثابه سپهری غیرگفتمانی از گفتمان محدودبهزبانٍ خود کنار گذاشته و با توسل به دیگر نظریههای اجتماعی و فرهنگی، درصدد تحلیل آنها برآید. به باور او جنبههای غیرگفتمانی جهان اجتماعی، مطابق منطقی متفاوت با جنبههای گفتمانی عمل میکنند و میبایست با ابزار خاص خود مورد مطالعه و تحلیل قرار گیرند و ابزار صرف تحلیل گفتمان که منحصرا با زبان و قواعد زبانی سروکار دارد، به کار چنین مطالعهای نمیآید.
از این رو در تحلیل انتقادی گفتمان با روششناسی فرکلاف، میبایست به این مسئله توجه داشت که برخی رویدادها و پدیدهها مانند رویدادهای اقتصادی، غیرگفتمانی تلقی میشوند و نمیتوان آنها را با منطق تحلیل انتقادی گفتمان مورد بررسی قرار داد. همین محدودیت است که فرکلاف را ناگزیر به ارائه الگویی سهوجهی کرده است. به این مسئله نیز باید اشاره کرد که فرکلاف برای برقراری ارتباط میان پدیدههای اجتماعی و فرهنگی خارج از حوزه زبان، رابطهای دیالکتیکی میان گفتمان و غیرگفتمان تعریف کرده و این دو را سازنده و برساخته یکدیگر در نظر گرفته است.
@Kajhnegaristan