📚 مروری بر کتاب «سرمایه داری و میل: هزینه‌های روانی بازار آزاد» تاد مک گوان. ✍ آلنکا زوپانچیچ

📚 مروری بر کتاب "سرمایه داری و میل: هزینه های روانی بازار آزاد" تاد مک گوان
✍ آلنکا زوپانچیچ
ترجمه: محمدزمان زمانی

🔶در سرمایه داری و میل، تاد مک گوان هم سرشت و هم منطق تسلط سرمایه داری بر ما در مقام سوژه ها را به کاوش میگذارد. بنا به بحثها و استدلالهای او، فهم منطق این تسلط، نخستین گام است به سوی بی اثر ساختن و از کار انداختن خود این تسلط. افزون بر این، از کار انداختن آن، آنگونه که مک گوان میگوید، میتواند هم ارز باشد با پایان سرمایه داری: «مسائل مربوط به سازماندهی و نبرد سیاسی دشوارند ولی در قیاس با افسونگریهای روانیِ سرمایهداری رنگ میبازند».
تأکید قاطع او بر اقتصاد لیبیدویی اقتصاد سرمایه داری هم یک انتخاب منظر عامدانه و آگاهانه است و هم، باید این را افزود که، انتخابی شجاعانه. اقتصاد سرمایه داری آنسانکه مک گوان از آن بحث میکند، راه حل زیرکانه ای است برای هسته تروماتیک اقتصاد لیبیدویی (سوبژکتیو)ای که با ظهور مدرنیته پدید آمد. از این رو است که اقتصاد لیبیدویی ما چنان مشتاقانه پذیرای آن است، و هم از اینروست که سرمایه داری چنان به لحاظ روانی افسون نیرومندی دارد. این هسته تروماتیک همان مرگ خدا بمثابه صورت جوهریِ دیگری بزرگ است، و مغاک آزادی ای که مرگ او تلویحاً از آن حکایت میکند. سرمایه داری راهی پیش پای ما میگذارد برای تداوم باورمان به اینکه دیگری وجود دارد، چون پیشنهادش این است که این مغاک دشوار و تروماتیک آزادی را با «آزادی انتخاب» مصرفگرایانه مان معامله کنیم و تاخت بزنیم. ولی سطحی بنیادیتر نیز وجود دارد که خویشاوندی میان سرمایه داری و اقتصاد روانی مان در آن پدیدار میشود، و این مربوط میشود به این واقعیت که ما موجوداتی سخنگو هستیم. دقیقتر این است که بگوییم مرتبط است با ساختار دلالت (signification). با اتکاء بر برخی آموزه های اساسی نظریه روانکاوی (فرویدی و لکانی)، مک گوان این استدلال را پیش میکشد: ساختار دلالتگر (signifying) هم گوهر است با نقصان/فقدانی که منطق میل را مهیا میکند و بدان شکل میبخشد: هیچ شیء (ابژه ای) نمیتواند به طور کامل از پس این نقصان/فقدان برآید زیرا همه آنها بمنزله مابه ازاها و جایگزینهایی برای ابژه محال از دست رفته عمل میکنند. این فقدان نه فقدان یک ابژه تجربی که ما زمانی در اختیار داشته ایم بلکه در عوض، چشم انداز ابژه از دست رفته عبارت است از اثرِ قفانگرانه ((retroactive دلالت و شکافی که در آن پنهان است. در حالی که دیگر سیستمها نقصان/فقدان را به شیوه های گوناگون در زندگی اجتماعی ادغام کرده اند- به ویژه از طریق نمادین سازی آن، که مکانی مخصوص (اغلب "مقدس") در درون ساختار اجتماعی بدان اختصاص داده اند- سرمایه داری کار بس متفاوت تری انجام میدهد. فقدان را در درون خود مفهوم کالا پیوند میزند: کالا شیئی است که نیروی رازآلود فقدان بدان دست سوده است. هر کالایی میتواند بمثابه تجسد ابژه غایی میل عمل کند، و آنگاه که سوژه درمی یابد (همچنانکه همواره و ضرورتاً چنین است) که «این آن نیست» یا «این خودش نیست» و شیء مذکور دیگر برای او هوس انگیز و تطمیع کننده نیست، به کالای بعدی منتقل می شود. همواره چیز بیشتری هست که نیاز داریم تا ارضاء گردیم. این مجاز مرسل ((metonymy، معطوف شده به سوی آینده، همچنین بر وعده یک ارضاء و برآورده شدن در آینده تکیه میکند: «با هجوم سرمایه داری، موجود سخنگو وارد نظامی میشود که وعده رهایی از غیاب و غیبتی را میدهد که ذاتیِ ساختار بنیادین دلالت است.» بر اساس نظر مک گوان، این وعده (که وعده آینده ای بهتر هم هست) وجهی اساسی از سرمایه داری است. همچنین چیزی است که نقدش را بسیار سخت و دشوار میکند. زیرا ما چطور سرمایه داری را نقد کنیم بدون (دست کم بصورت تلویحی) پیشنهاد یک آینده (بدیل) بهتر؟ در حالی که در همان دم که این کار را میکنیم در درون منطق سرمایه به دام افتاده ایم: «وظیفه ما بنابراین آزاد کردن نقد است از وعده آینده ای بهتر».
جالب است که فیلسوف آلمانی، فرانک رودا، کتاب اخیرش "امحای آزادی" را تقریباً به طور کامل به وظیفه ای بسیار مشابه آنچه گفته شد اختصاص داده، یعنی حمله ای به مفهوم آزادی بمثابه پتانسیل (ای که باید تحقق یابد). آزادی در مقام یک ظرفیت بالقوه، در مقام امکان، ظرفیت انجام کاری (که در آزادی انتخاب سرمایه داری لیبرال تمثل یافته)، بنا به بحثِ رودا ((Frank Roda، بدل به دالِّ سرکوب شده و به عنوان پادزهر آزادیِ واقعی عمل میکند....ادامه👇
@Kajhnegaristan