«، ژان وال، رولان بارت، شاملو و نگاه و دیگری درتمامیت خواهی»

"،ژان وال،رولان بارت،شاملو و نگاه و دیگری درتمامیت خواهی"
✍ دکتر قنبرپور

، استناد به "شاملو" از وطنمان ایران و افزودن "رولان بارت" و "ژان وال" از اروپا و فرانسه بدان را میتوان یک رویکرد"فرشته گون" به امر"نگاه به دیگری"ارزیابی کرد: یک نگرش کاملا مسیحایی در همان عمق بنیامینی آن: چاره کار فقط وفقط در وادی عشق است که قابل یافتن است.؛ و هنر در جایگاه"بازنمایی عشق در متن زندگی: یک تاکید مشدد بر تصدیق به هستی".
ژان وال ، شصت سال تمام و شبانه روز به فلسفه در سوربن پرداخت و آنرا تدریس کرد و در این جستجو"آگاهی"و"دیگری" را مدِّ پژوهش ها و آرمان زندگی شخصی خود قرار داد.
و جالب است که کتاب مرجع ژان وال"بحث در مابعدالطبیعه" در سال ۱۳۷۵ و برای اولین بار با ترجمه گروهی والاترین اساتید داخل کشور و در ۳۰۰۰ نسخه چاپ و منتشر شده است ؛که اگر آنرا با تیراژ معروف ترین نویسندگان جهان در دو دهه بعد مقایسه کنیم و از جمله با کتاب مرجع"انسان دانشگاهی" تالیف پی یر بوردیو در سال ۹۶ با ۱۰۰۰ نسخه ،حکایتی است دردناک از یک پسرفت قابل توجه در جمعیت کتاب خوان کشورمان در طول دو دهه. آنهم در کشوری که در آن سالی تنها حدود ۱۰۰۰ موردجریان اختلاس و اختلاس گر کلان در حد و قواره نجومی، آنهم در بین کسانی افشا می شود که اغلب در جایگاه مصداق عینی و نمونه انسانی ایمان و تعهد ومظهری از التزام تا پای جان و عملی به نظام مقدس محسوب می گردند.
در همان چاپ اول ۱۳۷۵ ،من بر روی عبارت" تصدیق به وجود در مقام واقعیتی بیرون از ذهن" خط تاکید کشیده ام.
کتاب مرجع دیگری از ژان وال در سال ۱۳۸۷ و توسط نشر نی و با ترجمه دانشمند و انسان والای بی بدیل، آقای باقر پرهام چاپ شده است که عنوان کتاب، بسیار تامل برانگیز است: ناخشنودی آگاهی در فلسفه هگل.
و درست همین عنوان است که بیانی است شفاف و عمیق از آسیبی بنیادی که بر پیکر هستی در جریان و متن "زندگی اردوگاهی" وارد شده و هنوز نیز می شود: "تصدیق " به وجود، در جایگاه واقعیتی مبارک و بیرون از ذهن و اراده تمامیت خواهی که فکر می کند"هستی دیگران" بشرطی می تواند در زندگی روزانه رسمیت یابد که مطابق نقشه راه و برنامه فکری او باشد.
اگر ایده جان زیبای"رولان بارت" را در تبیین"نظریه در عکس" بکار گیریم ؛به عمق"فاجعه ای" که"زندگی اردوگاهی ،بر نبض شریف زندگی در کلیت هستی شناختی آن"،یعنی نگاه به دیگری وارد می کند پی می بریم.
" بارت" در جواب این معما که "انسانها در حین عکس گرفتن به کجا خیره اند، و آنهم چنین جدی، صمیمی و بسیار مطمئن"،- معتقد بود که آنها به "ذات زوال نا پذیر هستی "خیره اند و با این اطمینان اثیری که هستی مردنی نیست، زوال نمی پذیرد و ادامه می یابد؛حتی اگر من نباشم.هرکسی به عکس من و در هرجای جهان و در هر مقطع زمانی که نگاه کند، من،اویم و هستی ویژه من بر او متجلی خواهد شد.
براستی تمامیت خواهی در سریال عکسها در زندگی اردوگاهی،و واداشتن آحاد انسانی به رژه روزانه دربرابر و صحن ادارات و جایگاههای رسمی، تمامیت خواهی،"انسان باز مانده شده" را وا می دارد که به کجا نگاه کند؟
کت و شلوارهای خاکستری- سرمه ای، یقه های دکمه شده، موهای بهم ریخته و بر زبان جاری شدن جملات کلیشه ای و حفظ شده به جانب"چه کسی" است؟
"دیگری" تمامیت خواهی کیست و کجاست؟
امر واقع تمامیت خواهی،دیگری ندارد و مملوست از"هیچ و فقط هیچ"
نگاه تمامیت خواهی "دیگری" ندارد،او از مواحهه با دیگری می گریزد و در یک بالماسکه روزانه و تحمیل روال و تفسیری اردوگاهی از هستی،در زندگی روزمره"به زوال و استحاله و معنا باختگی "ذات شریف هستی"در نزد کل آحاد جامعه اقدام می کند.
" او" انسانها را رد گزینش نمی کند، کنار نمی گذارد، در نامگذاری و تفکیک نامیمون انسانها در قالب خودی و غیر خودی، شغل و کار و امتحان و رقابت و هر چیزشریف بشری دیگر را از قالب تهی نمی کند؛"بلکه"او با ایجاد زوال در بنیاد"تصدیق به هستی" همانگونه که ژان وال اشاره کرده است، "هستی"را می کُشَد؛ او "دیگری" را در فراگیرترین سطح و عمقی که بشریت تا بامروز تجربه کرده است،می کشد، له می کند و دچار معناباختگی می سازد.
در برابر این قتل عام تنها یک راه داریم:"تصدیق به وجود" در کلیه اشکال و معانی آن و جلوه های آنرا درعمق نگاه ها جستجو کردن و رقص "دیگری" بر بوم نقاش و عدسی عکاس و قلم نویسنده و ترنم شاعر رابه تماشا نشستن؛ همانکه شاملو در روایت زیبای خود از زندگی در صدد تحقق آن بود.
آنجاست که "دیدنِ دیگری" ممکن می شود و دیگر نیازی به "پرسئوس" برای قطع سر "گورگون " بدون نگاه کردن نیست و هیچ هراسی نیز برای گریختن از هیچ فراخوانی بر جای نمی ماند.
مزرع سبز زندگی، خطابی است برای دیدن، دانستن و عشق ورزیدن به دیگری و درونی سازی و تبدیل آن به"پروژه اصلی زندگی".

@Kajhnegaristan