«سرمایه و بازنمود استعلایی آن»

"سرمایه و بازنمود استعلایی آن "
✍ رضا احمدی


بنابر دیدگاه مارکس پول در سرمایه داری همان نقشی را ایفا می کند که مسیح در باور مسیحیان دارد. مسیح همچون امر انتزاعیِ غیرِ محصور در کالبد جسمانی شیوه ی باز خرید گناهان مومنین است که در قِبال باور به او قرار می گیرد. مسیح نه بعنوان یک شخصیت تاریخی خاص بلکه بعنوان صورت و فرم محض، نقش میانجی گری را دارد که بواسطه او ایمان انسان ها عینیت می یابد. پول نیز نه به جهت ارزش ذاتی بلکه صرفا بدلیل وجه صوری، مبدأ تمام ارزش گذاری ها محسوب می شود. بر این اساس پول را باید فرم محضِ میانجی گری دانست که پیش شرط هر مبادله ای است. در اینجا همچنان که مسیح نقش استعلایی در میان باور مسیحیان دارد؛ پول نیز امروزه شأن استعلایی در شکل گیری تنسیق اجتماعی دارد.
به منظور دریافت صحیح از به کارگیری مفهوم استعلایی در توصیف نقش پول در سرمایه داری جدید، می توان به دو مورد از کاربرد این مفهوم در فلسفه و روانکای اشاره کرد: کانت تحقق ادارک تجربی انسان را وابسته به شروط پیشینی می دانست که نه بعنوان محتوای تجربی بلکه تنها بعنوان عناصر پیشینی در ادراک انسانی عمل می کند. به بیان بسیار ساده و مسامحی شناخت تجربی انسان ماحصل تلفیق عنصر بیرونی( که از طریق اتصال حسی با جهان بیرون بدست می آید) با عنصر درونی که کانت از آنها به حسیات استعلایی و منطق استعلایی تعبیر می کند، حاصل می شود. به اعتقاد کانت مفهوم زمان و مکان دو عنصر پیشین برای درک هر امر تجربی است و تجربه در محتوای اولیه خود فاقد عنصر مکان و زمان است. بعبارتی این دو عنصر از خصیصه های سوژه های انسانی هستند که از چشم انداز این دو مؤلفه وقایع بیرونی را تجربه می کند. همچنان که ما درک بی واسطه ای از جهان بیرونی نداریم و جهان از طریق امور استعلایی وساطت می شود؛ بنابر دیدگاه لکان در روانکاوی، انسان حتی درک بی واسطه ای از خود نیز ندارد. سوژه مندی انسان در گروِ به رسمیت شناختن غیر است و این غیر همان حوزه نمادین است که ما با تصدیق آن می پذیریم که از طریق او وجود ما بعنوان سوژه وساطت شود. امر نمادین و در رأس آن دالِ فالوس شأن همان امر استعلایی کانت را دارد که بعنوان شرایطِ پیشینی، ادراکِ سوژه انسانی را از خود ممکن می سازد.
در اینجا باید به شیوه ی وسوسه آمیزی بگویم ما همچنان که تجربی بی واسطه ای از جهان و سوژه بودگی شخصی خودمان نداریم؛ حتی تجربه ی بی واسطه ای از واقعیت اجتماعی نیز نداریم. زیرا سرمایه داری در جهان امروز از طریق شکاف طبقاتی بین سرمایه دار و کارگر، و تصاحب ارزشِ افزوده ی کالای تولیدی او بر ساخته نمی شود. و همچنین سرمایه داری پسین از طریق تبدیل مؤلفه های زندگی از قبیل هنر، دین، تَن و غیره... به امر مبادله ای خود را ممکن نمی سازد؛ بلکه سرمایه داری به مدد برساختن یک مقوله ی استعلایی و بر کشیدن آن به یک افق نامرئی ساحتی را ایجاد نموده است که ما قادر نیستیم بدون آن امر استعلایی مواجه ای با واقعیت اجتماعی داشته باشیم. پول بِسان یک امر استعلایی در شرایط فعلی درکِ ما از اقتصاد، سیاست، فرهنگ، هنر و تمام وجوه زندگی ما را سامان می دهد. در شرایط فعلی پول نه مقوله ای مؤخر از سرمایه حقیقی و کالا بلکه شرط ماتقدم اساسی و بنیادی هر چیزی است که قرار است بعنوان سرمایه تلقی گردد. با نگرش بسیار ساده انگارانه اگر امروز به این نکته توجه کنیم که پول چگونه تجسم مادی و عینی خودش نظیر صورت اسکناس را از دست می دهد و در حال تحول و تبدیل شدن به امر دیجیتالی و اعتبار محض است، نقش استعلایی آن برای ما بسیار مفهوم خواهد بود. پول در شکل نامرئی و آن هاله قدسی متوهِّمانه اش می تواند مابازاء عینی هر امر رازآلود و قدسی نیز تلقی گردد. در اینجا باید نکته سنجی اسلاوی ژیژک را یادآوری نمود که سرمایه داری با طرح یک فرمِ محضِ ارزش در قالب پول توانسته است وجه پنهان و راز آمیز متافیزکی هر شئ و مقوله ای را با ادغام در رابطه ی مبادله ای آشکار و در نهایت آن را تهی سازد. در آفرینش، وجود انسان، حیات پس از مرگ ،باورهای دینی، آغاز و سرانجام انسان هیچ اسرار پنهانی نهفته نیست، درست نه بدلیل اینکه علم این اعتقادات را رسوا ساخته باشد؛ بلکه مابازائی مانند پول ایجاد شده است که شأن هر باوری از خِلال آن معیَّن می گردد. در واقع پول تجسم عینی و تعبیر هر چیزی است که می توند بعنوان ارزش مازاد مطرح باشد.
کارکرد دستمزد نمونه بسیار عینی از بازنمود استعلایی سرمایه است: یک مشاور روانشناس وقتی در قبال مشاوره ی ارائه شده دستمزد طلب می کند فی الواقع با یک ترفند ناآگانه خود را از چرخه ی احساسی و عاطفی ماجرای مطرح شده برکنار می کند و اگر شخص مورد مراجعه خانومی باشد که در زندگی اش شکستی را تجربه کرده باشد نمی تواند مشاوری را که دستمزد دریافت نموده در ماجرای خود شریک گرداند.ادامه 👇
@Kajhnegaristan