❗️ «عشق از منظر روانکاوی لاکانی» ❗️. ✍ رضا مجد

❗️"عشق از منظر روانکاوی لاکانی"❗️
✍ رضا مجد
قسمت اول


❤️بگذارید این دفعه عشق را از منظر لاکانی آن قرائت کنیم، و به مثابه چیزی که قلب سوژه ی انسانی را نشانه می رود، ما عاشق چه کسی می شویم؟ بالطبع ما عاشق هر کسی نمی توانیم بشویم، و این برای من مهم است، چرا آن زن یا مرد خاص؟ آن چیست که در یک لحظه، یا در یک حادثه ی اتفاقی، یا برخورد تصادفی، با شخصی، ماشه ی میل من را می چکاند؟ چه چیزی در دیگری وجود دارد که آن را خاص می کند و موضوع میل و عشق من؟ چه چیزی در آن فرد خاص وجود ندارد که مرا وادار به کشش به سمت او می کند؟ یا چه چیزی در من نیست که در یک مواجهه با دیگری احساس می کنم آن فقدان، را در او خواهم یافت؟
با پیش در آمدی از این سوالات ریشه ای و لازم به پرسیدن، می توان گفت:
ما عاشق کسی می شویم که به این پرسش ما پاسخ گوید: " من کیستم"
عشق خطاب است، خطاب به کسی که تو فکر می کنی، حقیقت واقعی تو و چیستی تو را می داند، یعنی کسی است که فرض گرفته می شود که می داند که تو کیستی.
بگذارید باز یک سوال دیگر بپرسم:
آن چه چیزی در درون منست که به عنوان ماشه یا دگمه عمل می کند، که دیگری از راه رسیده می تواند با فشار دادن آن مرا گرفتار خود و عشق کند؟
شاید با پاسخ دادن به این سوال یک گام به چیستی عشق نزدیک تر شویم، آری، چیزی که مهم است این است که چیزی در درون من کم است، جایش خالیست، من اسم این چیز را فقدان می گذارم، پس من دارای فقدانم، به این معنا که کامل نیستم، چیزی کم دارم، آگاهی از این فقدان چه به صورت ضمنی یا مستقیم، مرا در وضعیت دچار شدن به عشق قرار می دهد، یعنی من کم کم مستعد عاشق شدنم، و بدنم آماده برای بیمار شدن با ویروس عشق است.
پس اولین شرط عشق این است که فقدان خودت را بپذیری، به همین خاطر است که انسانهایی خودشیفته و خودخواه و خودکامل انگار هیچ وقت توان عاشق شدن ندارند.
پس اولین گام و شرط عشق تصدیق ناکاملی و فقدان است و تصدیق اینکه تو دارای فقدانی و ناکامل و به دیگری ای نیاز داری که بتواند این فقدان را برایت پر کند، و به معنایی دیگر، دیگری را کم داری، لکان همیشه در سمینارهایش عادت داشت بگوید:
" عشق ورزیدن، یعنی دادن آنچه نداری"
موضوع جالب شد، یعنی چه؟ من چگونه می توانم چیزی را به دیگری بدهم که ندارم؟ چرا؟ دارم، من چیزی را دارم که ندارم، و آن فقدان است، من قرار است فقدانم را به دیگری بدهم، آن را در دیگری قرار بدهم.
بر خلاف تصور رایج عشق ورزیدن، دادن آنچه داری نیست، چیزی از جنس هدیه، دقیقا برعکس، دادن آنچیزی است که نداری، عشق دقیقا وجود را نشانه می رود، نه موجود را، پس عشق دادن چیزی است که نداری، چیزی که به فراسوی تو می رود، از تو و من نفسانی ات، گذر می کند، باید فقدان خودت را بپذیری، اختگی ات را، و این که تو صاحب فالوس نیستی، به همین خاطر عشق کاملا یک مقوله ی زنانه است، فرد تنها از یک موضع زنانه می تواند عاشق شود، شاید به همین خاطر است که وقتی یک مردی عاشق می شود، کمی خنده دار است .❤️
ادامه دارد....

@Kajhnegaristan