بااو. ✍عبدالله صمدیان …درعقده هاى باد. سفرمى کردم،

بااو
✍عبدالله صمدیان


درعقده هاى باد
سفرمى كردم،
دود
خورشيدِ چشمك زن بود.


عطرى درجانم مى وزيدو
بوى لاشه را
پس مى زد
پس نزدم
پيش بردم
او را

ازكوه هاو
كوره هاى آدم سوزى
گذشتيم
عطروباد
يكى شدند و
سفر
زيرِ پاها
گل كاشت.

اين شعررا
دربلورهاىِ چشم
كَندم.

١٥/ ٥/ ٩٧


@Kajhnegaristan