❗️نهیلیسم❗️. ✍ رضا مجد

❗️نهیلیسم❗️
✍ رضا مجد
قسمت سوم


📙اکنون طبق این پیش درآمد و تصویری که نیچه از نهیلیسم و منطق آن ارائه می دهد می توان وضعیت موجود و زیست جهان خودمان را با آن قیاس کنیم و نسبت آن را مشخص سازیم.
آنچه مسلم است این است که ما در دوران نهیلیسم زندگی می کنیم و وضعیت نهیلیستی تبدیل به افقی شده که کل هستی ما را تحت تاثیر قرار داده و بدتر از آن، دست اندکار ساخت و تولید سوژه های مختص به خویش و به طبع آن ساخت جهان خویش است. یعنی تا عمق وجود ما رخنه کرده و سوبژکتویته ی خاص خود را نیز برمی سازد.
و این سوبژکتویته جهان را در قالب داده های نهیلیستی قرائت و بازنمایی می کند. آنچه جدا از غرب به ما و وضعیت ما مربوط می شود، این است که نهیلیسم در اینجا به طور مضاعف عمل می کند، و آثار و عوارض حاصل از آن نیز به صورت مضاعف تجربه می شود. یکی از خصلت های نهیلیسم خصلت از جا کنده شدگی و قطع ارتباط با گذشته و سنت ها و خواستگاه هاست، یک نوع حالت برکندگی و انشقاق، طوری که سوژه، قادر نیست یک دیالوگ و تعامل سازنده با گذشته و سنت ها و تجربه های زیسته شده ی خویش برقرار کند، این حالت برای همه ی ما آشناست، حس پرتاپ شدگی به دل یک وضعیت ناآشنا و بی دروپیکر که هیچ حد و مرز مشخصی ندارد، مفهوم پرتاپ شدگی به خوبی قادر است که این حالت کنده شدگی و از جا درفتگی را انتقال دهد، یعنی شتاب تحولات به قدری زیاد است و حجم و وسعت جهانی که خویش را به ما تحمیل می کند به قدری وسیع و زیاد است که سوژه ها قادر نمی شوند این تحولات و تغییرات را درونی کرده و هظم کنند، و این باعث نوعی از خودبیگانگی می شود، چرا که وضعیتی که به ما تحمیل می شود، یک وضعیت ناآشنا و غریب است، آنهم بدون هیچ قرابتی با گذشته و سنت های ما. بی شک نهیلیسم از پدیده ای بنام مدرنیته جدا نیست، و نمی توان آن را جدا از متن مدرنیته نقد کرد، یا جدا از ظهور جهان سرمایه داری و پروژه ی نئولیبرالیسم. نهیلیسم عصاره و فشرده شده ی وجه منفی و سلبی پروژه ی مدرنیزاسیون است. اما آنچه به ما مربوط است، ناتوانی ما در برقراری یک تعامل و دیالوگ سازنده با سنت و وضعیت مدرن جدیدمان بود، یک نوع سرگشتگی بین دوجهان، که دو واکنش عمده را بر می انگیخت: اولین واکنش، وا دادن در مقابل مدرنیته و مظاهر و مواهب آن و طرد سنت و هرچیزی که از گذشته و سنت می آمد، دومین واکنش طرد مدرنیته و مظاهر و مواهب آن و یک بازگشت غریب به گذشته و سنت ها، با شعار "بازگشت به خویشتن".
هر دوی این رویکرد ها به نوعی دو روی یک سکه بودند ،چه طرد افراطی، چه جذب افراطی. یکی سنت و گذشته را به کلی نادیده می گرفت، و دیگری آنچه در حال خود را تحمیل می کرد، هر دو رویکرد بجای تبدیل شدن به گفتمان، یک نوع فرار بودند، فرار از حال و گذشته، و نتیجه این شد که مدرنیته ای شکل گرفت بدون ریشه و عمق، و در سطح، و آنچه در زیر و عمق این سطح به ظاهر مدرن می گذشت، مواد مذاب سنت و اشباح گذشته بود که هر لحظه آماده بودند که روزنه ای پیدا کرده و خود را به سطح رسانده و منجر به آتشفشان های وحشتناک شوند. به نظرم بنیادگرایی را باید در این راستا قرائت کرد.📙
ادامه دارد....


@Kajhnegaristan