🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می‌دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می‌پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون

🔶 ما عشق را دشمن شهر و دین می دانیم، یا لااقل بیگانه با آنها- یعنی در عین این که می پذیریم شهر و دین در عشق برپا شده یا عملا درون عشق تحقق یافته اند، این را هم قبول داریم که این دو رویه های کنترل بر عشق یا مصالحه و سازش با آن را تکثیر و بازتولید می کنند. اما عشق، به خودی خود، در ذات زنده اش، به سرکشی و شورشی بودن شناخته می شود، به آوارگی و ناپایداری، به خیانت و دربدری، به غیرقابل انتقال بودن اش به غیر، به ناممکن بودن جذب و دریافتش از دیگری. پس عشق در آن واحد هم وعده ی تحقق و انجام است- اما وعده ای همواره در کار فراموش شدن- و هم تهدید نابودی و از هم پاشیدن، همیشه قریب الوقوع. کل اروتیسم مدرن، کل معنویت مدرن، عشق رمانتیک، عشق وحشی،عشق گنهکار و بی مرز، همه و همه بر اساس همین دیالکتیک شکل می گیرند.


ژاک-لوک نانسی،" عشق از هم پاشیده"، اجتماع بیکار،ص.93


ما را به دوستان خودتان معرفی کنید👇

@Kajhnegaristan