●پرسش: چرا هرچه کونسانس بیشتر شود، فرد de̒bileتر (کودن‌تر) می‌شود؟

●پرسش: چرا هرچه کونسانس بیشتر شود، فرد de̒bileتر (کودن تر )می‌شود؟

پاسخ : برای این که شخص بیشتر از ناخودآگاه‌اش جدا می‌افتد. بین شناخت (اطلاعات) و معرفت تفاوت وجود دارد. مثلاً دنیای اینترنت پر از اطلاعات است، ولی معرفت عبارت از رابطه انسان با وجود و رابطه شخص با وجود خودش و دیگران است، و هرچه آن اطلاعات افزایش می‌یابند، شخص از این رابطه دورتر می‌افتد و بیشتر آن را فراموش می‌کند. اگر از نظر conomicé در نظر بگیریم، یک لیبیدو که باید جای دیگری صرف می‌شد، اینجا صرف شده است، که هیچ ربطی به مقوله وجود ندارد. پس هرچه انسانها دانش‌شان بیشتر می‌شود، de̒bileتر (کودن تر) می‌شوند. حدود ۳۵-۳۰ سال پیش یکی از اساتید دانشگاه می‌گفت: «هر روز تعداد دانشگاه‌ها و تعداد دانشجویان بیشتر می‌شود، هر روز این همه دانشجو می‌پذیریم، ولی موفق نمی‌شویم حتی یک ابن سینا یا فارابی بیرون بدهیم».

علتش اینست که اصلاً نوع دانش فرق کرده است، و امروزه هم اگر آدمها چند کتاب بنیادی فرهنگ خودمان را بخوانند و در وجودشان جای بدهند، بسیار بیشتر از مدرک دکتری و .. برایشان حکمت به ارمغان می‌آورد (از جمله گلستان و مثنوی).

ـ خود آنالیزان در هر جلسه با Connaissance می‌آید و باید در هر جلسه کونسانس شکسته شود تا Savoir رخ نماید. Savoir با زنجیره دال پیش می‌رود و در نهایت انسان را به Lalangue می‌رساند که در بعد واقع است و خارج از هرگونه مقوله معنا قرار دارد. لکان می‌گوید: «یک دال واقعی دالی است که بر هیچ چیز دلالت ندارد». در آنجا دیگر به بعد واقع رسیده ایم.

ـ هرجور اطلاعاتی که بدست می‌آید، خاصیت پارانویاک‌اش را بر ما اِعمال می‌کند. همین دانش که به برکت یک Specific Situation حاصل شده است، در خارج از آن موقعیت خاص برای فرد کونسانس می‌آورد و تازه در نهایت می‌توان گفت فرد یک درجه کودن‌تر می‌شود (یعنی اگر دانش به اصطلاح روانکاوی در خارج از روند روانکاوی به دست آید).

ـ شخص باید دارای یک ناخودآگاه باشد و آن هم باید به اندازه کافی غنی باشد که ارزش کار داشته باشد. روانکاوی کاربردی همین است. یعنی یک روانکاوی که به دلایل مختلف تا به آخر طی نمی‌شود و آنالیزان به دستاوردهای تراپوتیک یک آنالیز اکتفا می‌کند.

#میترا_کدیور

@Kajhnegaristan