🔶 -یونگ جون پارک: مشکلی که هنگام مواجهه با «کاربرد خصوصی خرد» سر بر می‌آورد این حقیقت است که نمی‌توان بدیلی در خور برای آن یافت

🔶 -یونگ جون پارک :مشکلی که هنگام مواجهه با "کاربرد خصوصی خرد" سر بر می آورد این حقیقت است که نمی‌توان بدیلی در خور برای آن یافت. همه می‌دانیم باید واکنش اجتماعی سیاسی مشخص به این وضعیت نشان داد، اما پرسش "چه کسی؟" کماکان بر جای خود باقی است.سوژه/ عامل انقلاب کیست؟ چه کسی بناست دنیایی دیگر را تحقق بخشد ؟

-ژیژک : گمان نمی کنم تنها سوژه ای خاص در کار باشد. دیگر طبقه کارگر یا چیزی از این دست وجود ندارد. به گمان من، هرچه هست مردمی اند درگیر چیزی که من وضعیت پرولتاریای می‌نامم، یعنی، گاهی فقیرند و گاهی زندگی آسوده ای دارند. آنچه می خواهم درباره این وضعیت پرولتاریایی بدان اشاره کنم این است: هنگامی که فرد به نوعی حد یا تراز صفر می رسد،سوژه‌ای دیگر سر برمی آورد که دیگر خودش نیست. در اینجا می‌خواهم به کتاب "مجروحین جدید" نوشته کاترین مالابو اشاره کنم. او در این کتاب مدعی شد که اکنون با شکل جدیدی از بیماری روحی سر و کار داریم. اگر قرن بیستم دوران اختلال های هیستریک بود، اکنون بیش از پیش با شخصیت‌های پسآتروماتیک مواجهیم؛ در این شکل نوین، شخص به شکلی از تروما گردن می نهد. این تروما می‌تواند تجاوز، اختلال، بیماری یا هر چیز دیگری باشد. شخص از این تروما جان سالم به در می‌برد اما همچون مرده ای متحرک، محروم از هستی و جوهر اجتماعی اش .
مالابو با بسط مفهوم "شکل پذیری ویرانگر" روی نکته ی مهمی انگشت گذاشت : تغییر انعکاسی ویرانی فرم به فرمی برآمده از خود ویرانی. به زبان ساده شخص آنچنان دوچار شک می شود که گر چه زنده است، خودش را از کف می دهد، یعنی اگوی خویش را. با کمی اغراق می توان سوژه ای را که از جوهر لیبیدویی اش محروم میشود "پرولتاریای لیبیدویی" نامید. وضعیتی که بسیار ناامیدانه است.
ما در رابطه با بوم شناختی نیز در حال تبدیل شدن به پرولتاریا هستیم یعنی از حقوق طبیعی مان محروم شده ایم در بیوژنتیک هم، اگر دستکاری بنیان ژنتیکی مان ممکن باشد همین اتفاق می افتد. بنابراین نکته‌ای که می‌خواهم بدان اشاره کنم این است که باید در پی وضعیت های ممکن پرولتاریای باشیم. وضعیت پرولتاریایی یعنی تنزل به سطح صفر و محروم شدن از تمام شرایط ابجکتیو هستی مان. به همین خاطر است که با آنانی که میگویند نخستین فیلم از سه گانه ماتریکس به نوعی فیلمی پرولتاریایی است موافقم. در این فیلم صحنه ای بی نظیر است که کارگردان بعداً پر و بال بیشتری به آن نداد؛ در این صحنه، اگر یادتان باشد همه مثل مرده روی زمین دراز کشیده اند و انرژی‌شان از بدنشان بیرون کشیده می‌شود، آیا در اینجا همه به نوعی وضعیت پرولتاریایی تنزل پیدا نکرده اند.
البته بخشی از مردم طرد شده اند. این برای من نقشی حیاتی دارد، بگمان من، نکته ی غم انگیز درباره وضعیت فعلی مان این است که مارکس بیش از حد خوشبین بوده. به نظر مارکس، استثمار سرمایه داری هنگام آزادی قانونی و برابری اتفاق می افتد یعنی همه از حقوق قانونی و قراردادی یکسان و آزادی برخوردار باشند. اما اگر پول نداشته باشید مجبور می‌شوید خود را بفروشید و دیگران شما را استثمار می‌کنند. اما معتقدم در حال حاضر سرمایه داری جهانی دیگر نمی تواند از این برابری جهانی حمایت کند و به آن تداوم ببخشد. به گمانم مهاجران غیرقانونی یا پناهندگان، بیش از پیش در وضعیتی قرار دارند که جورجو آگامبن آن را هموساکر می‌نامید. آنان یا بیرون اند یا درون، و به حیات برهنه ای خارج از پولیس (شهر) تنزل یافته اند. ما همگی به صورت بالقوه هوموساکر هستیم و تنها راهی که برای عملاً در نغلتیدن به آن وجود دارد اقدامات پیشگیرانه است. به گمانم این یکی دیگر از وضعیت‌های پرولتاریایی در زمانه ما خواهد بود


اسلاوی ژیژک؛ خواست ناممکن، ص 82-81


@Kajhnegaristan