🔸 «آیا جامعه به مثابه تمامیت یکپارچه ممکن است؟» 🔸. ✍رضا مجد/ قسمت پنجم

🔸"آیا جامعه به مثابه تمامیت یکپارچه ممکن است؟"🔸
✍رضا مجد/ قسمت پنجم
❗️"هویت و کیف دزدیده شده"❗️
#بازنشر


🔆چیزی که در هویت یابی ملی مهم است مکانیزمی است که ذهنیت و سوبژکتیویته را شکل می بخشد، آنهم از طریق تکیه بر شکلی از لذت و سازماندهی آن. آنچه در اینجا ایدئولوژی از آن سود می برد طراحی سناریوی کیف و لذت ربوده شده است. اینکه لذت ما توسط دیگری( دشمن، بیگانه ها، ملت یا ملت های دیگر) ربوده می شود، یا ربوده شده است، اینکه ما صاحب و مالک آن لذت(می توان بجای لذت از وحدت، کامل بودن، خوشبخت بودن هم استفاده کرد) در گذشته بوده ایم ولی این کمال و شکوه و لذت توسط یک عنصر بیگانه و یک دیگری شرور، به یغما رفته است.(این سناریو لااقل برای ما ایرانی ها آشناست، این که در گذشته ی بسیار دور یک شکوه و وحدت و کمال لذت نابی داشتیم و این لذت و این شکوه، توسط عرب ها، دزدیده شد و به یغما رفت، یا توسط اسکندر). فروید می گوید: "همیشه این امکان پذیر است که تعداد زیادی از مردم را در عشق بیکدیگر متحد نمود[به عبارتی دیگر، یک هویت با ویژگی لیبدیویی ایجاد کرد]، اگر فقط دیگرانی وجود داشته باشند که بتوان حس پرخاشگری را متوجه آن نمود". چیزی که در اینجا قابل تامل و تعمق است تکیه به یک عنصر بیرونی تحت نام "دشمن" یا "شر" برای ایجاد یک کل یا یک اجتماع و ملت می باشد، عنصر شر و دشمنی که هم عامل وحدت است و هم مفری برای تخلیه ی پرخاشگری و خشونت نهادینه شده. تکیه به لذت ناب و همچنین،برساختن دیگری در مقام دشمن و نماد و تجسم "شر" در شکل گیری هویت های جمعی و گروهی و ملی اساسی است آنهم در قالب ایدئولوژی، برجسته کردن و جاانداختن لذتی خیالی و ناب آنهم جایی در گذشته های دور، و دورنما قرار دادن آن لذت ناب، جایی در آینده و وعده ی رسیدن به آن، آینده ی نامعلومی که ما برای رسیدن به آن، حاضر به تحمل محدودیت ها و نقصان های وضعیت کنونی مان می شویم، محدودیت هایی که حتی لذت های جزئی و کنونی و دم دستی ما را از ما می گیرد، و این ناتوانی در ارضای کامل و رضایت کامل از لذت های جزئی به شکل پارادکسی به عدم رضایتی دامن می زند که چرخه ی تکرار میل به لذت را در اقتصاد ذهن از نو بازنویسی می کند و خیال ورزی سوژه ها را در نسبت با لذت کامل و ناب در آینده ممکن می کند. ایدئولوژی به توهمی دامن می زند که سوژه ها را به سمت پذیرش فانتزی ربوده شدن کیف و لذت توسط دیگری شرور، سوق می دهد، و این توهم، تکرار ابدی میل به لذتی ناب و ناممکن در انسان ها را تثبیت و تضمین می کند. آنچه فانتزی و ایدئولوژی، سعی در کتمان آنند، ناممکنی ساختاری هرگونه تمامیت، کلیت، لذت ناب، یا هویت یابی موفق و ناب است، و سرپوش نهادن به اینکه پیشاپیش هیچ لذت ناب و کاملی در میان نبوده و سوژه ی انسانی هیچ وقت صاحب هویت ناب و لذت نابی نبوده بلکه این لذت و هویت کامل و ناب،به صورت خیالی ساخته شده است. باید توجه داشت که این منطق فانتزی و ایدئولوژی مختص به ما فقط نیست، بلکه شامل تمام ملت ها و هویت های ملی است، در تاریخ نگاری ملی تمام ملت ها، وجود یک گذشته ی طلایی پیش فرض گرفته شده است که توسط مداخله ی عناصر بیرونی و دیگری ها، این دوران طلایی نابود شده است، شاید روایت ها و شکل روایت ها و عناصر آن متفاوت باشد ولی منطق همه ی آنها یکسان است، و آنهم برکشیدن یک دیگری شوم، در مقام متجاوز و دزد لذت و هویت و وحدت می باشد. چیزی که برای تفکر انتقادی و منتقد ایدئولوژی باید مهم باشد، انگشت گذاشتن به بنیان ستیزه ها و فقدان ها و نابسندگی هاست، آنهم دقیقا، در قلب سوژه و سوژگی، و برهم زدن نظم برساخته ی خیال اجتماعی و ایدئولوژیک است، و نظریه پردازی حول فقدان سوژه و سوژگی، ستیزه ی بنیادین درون خود سوژه ی بشری است. این فقدان و شکاف و نابسندگی درونی خود سوژه ی انسانی است که به ساحت نمادین (جامعه و فرهنگ) منتقل یا فرافکنی می شود. در واقع این ستیز و انسداد ذاتی، نتیجه ی تناقض ها و تعارض های عینی نیست بلکه به قول لاکلائو خودش معلول شکاف و فقدان بنیادینی است که به روابط اجتماعی ساختار می بخشد، منتقد ایدئولوژی وظیفه اش واسازی این فانتزی اجتماعی است و درآوردن ته و توی آن و به قول ژیژک گذر کردن از فانتزی اجتماعی است. به علت طولانی بودن پست توضیح بیشتر را موکول به آینده و پستی دیگر می کنم.🔆


@Kajhnegaristan