بردارم. آه برادرم. امروز کو دستم

بردارم
آه برادرم
امروز کو دستم
کو زورم
که آفتاب را به‌شرمساری بتابانم

فردا دروغ بزرگی‌ست
که خون تو بر آن خشکیده است
امروز اگر نتوانم

امروز اگر نتوانم
رگهات را از امتداد طناب بچرخانم
فردا دروغ بزرگی‌ست
در حلقه‌ای کبود

بردارم حالا که می‌نویسم فرداست.
رگهات در امتداد طنابی خشکیده‌اند
خونت خشکیده است
و هیچ کلمه‌ای تو را از جهان زیرین به این بهار لعنتی برنمی‌گرداند

فردا دروغ بزرگی‌ست



////
تف به این چیزی که نوشتم برای مرگ تو و توها و توها